يادش بهخير كه يه
اي داد بر اين ژن نژاد پرستي من
هي ميخوام بگم: یه وقتی. یادم میافته وقت عربیه
یه زمانی. باز اینم عربی
یه چی؟ یه عهدی
ای وای بر بیسواتیه من
یه موقعی بود « که دیگه پارسی و عربیش مهم نیست »
این وقت شب تازه میاومدم به بلاگ نویسی و تازه سر کیف و کوک حال بودم
چه هوسها هم که نمیکردم
مثلا یک بغل گرم و امن مهربون، برخی از شما یادتون هست
از دیروزایی که سرشب میخوابم و کلهی صحر پا ميشم
عادت ندارم عقربههای شب را هر شب اینجاها ببینم
جو زدم،
صبح شده من هنوز بیدارم!!!!!!!!!
که البته بیدلیل نیست. سرشب از شدت خستگی پای یکی از این سریالهای ده شاهی ترک یک ساعتی خوابیدم
سی همین الان اینجا و به سنت قدیم شبنامه مینویسم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر