۱۳۹۲ بهمن ۴, جمعه

نیازمندی‌ها



از مهتابی راهی مطبخ بودم که چشمم خورد به شانتال که خانم نشسته بود و شیرین نگاهم می‌کرد
بی‌اراده خواندم:
دختر دارم ، شاه نداره
صورت داره، ماه نداره
از خوشگلی، تا نداره
یادم رفت به سال‌های بچگی پریا. که مدام براش زمزمه می‌کردم،‌ دختر دارم ، شاه نداره
البته پریا از من باهوش تر بود چون در چهار سالگی می‌خواند
درد عشقی کشیده‌ام که مپرس
این دومین شعری بود که از من یاد گرفت
با شعر پریای شاملو از نئنو به صندلی رسید و از صندلی،  دهن باز کن ماشین بیا، مستقیم با لب لعل حافظ
پرت نشم
موضوع انشا اصلا پریا یا شانتال نیست
موضوع نیاز مبرم ما و جزایری کشف ناشده در کرانه‌ی بی‌مثال وجود هر یک از ما که بکر و تا نخورده داره خاک می‌خوره
و رفتن فرا می‌رسد
امروز یا هیچ روز دیگه‌ای که به شانت محبت می‌کنم یا حتا قربون صدقه‌اش می‌رم
به این فکر نمی‌کنم که شانت سگ خونه و من شان انسان خدا
یعنی غیر از این باشه همه‌اش کشک
خدایی؟
بسم‌الله باید با هر ذره‌ی هستی مرتبت بشی، حس مشترک و ادراک هم حتا با حیوان خونه
اگر شانت باعث تحریک عواطف من می‌شه در حدی که بهش ابراز علاقه می‌کنم به وجودم برمی‌گرده
که این چاه محبت درونم دائم لبریز می‌شه و باید در نقطه‌ای به تعادل برسه و خرج بشه
جزیره‌ی محبت ، بخشی از وجود من و شما و هر کی دلش خواست است که شخصیت داره، حقیقت است و در زمان مقرر فعال می‌شه تا از یاد برده نشه
از رفتن پریا تا حالا شانت  تونسته این جزایر سربه زیر و ناآرام مرا  تا حدی کنترل کنه
وای اگه شانت نبود باید این حس عجیب ستایش یا قدردانی بی‌حد را خرج چه می‌کردم؟
شمال هم که نیستم برم و بیام قربون کوه و جنگل برم
قدردانی از جمعه‌های خوب بی‌بی  
قدردانی از ..........................



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...