۱۳۹۲ دی ۲۵, چهارشنبه

همزاد پنداری



وقتي روزي بيست بار موي شانتال از زمين جمع مي‌كنم،  به‌قدري خسته مي‌شم كه گاه با خودم مي‌گم:
پريا كه بياد بايد با خودش ببرش

نمونه‌اش همين نيم‌ساعت پيش كه ذهنم رفت دنبال ميكرو چيپ و مراحل خروج و شانتال راهي شد وین پایتخت موسیقی
بعد شب اول و شانتال غریبی می‌کنه، کز کرده گوشه اتاق و سرش رو خم کرده
مثل مواقعی که یه کار بد می‌کنه و می‌ترسه دعوا بشه
احیانا یکی دو وعده هم غدا نمی‌خوره و.... همین‌جا بود که با دست تصویر دهنی رو دریدم که
بی‌خود کرده
این‌که دیگه لنگ تحصیل و استعداد فوق طبیعی نیست که لازم باشه بره فرنگ
همین‌جا خوبه
همین مونده بود غصه‌ی شانتال دور از وطن رو بخورم
رفتن پریا با رجعت به عالم هنر پر شد و حضور شانتال
شانتال که بره چه کنم؟


همین نقطه‌ی خیلی خاص نیاز ما آدم‌هاست
نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن
برای من در اینک دیگه مهم نیست موجودی که بهش محبت می‌کنم پاره‌ی تنمه یا موجودی از سر اقبال روی آورده بدین‌جا
مدتی‌ست احساس همزاد پنداری شدیدی با خانم مهربون و ثروتمند کارتون بچگی، گربه‌های اشرافی پیدا کردم
ده‌هزار بار خدا رو شکر کردم این‌جا ایران و فرانسه نیست
چه بسی منم شانتال رو تنها مونس و همدم این روزگارم رو که تا به حال کوچکترین بدی یا نافرمانی ازش ندیدم و این همه باهاش بده و بستون محبت دارم و طفلی از صبح اگه اجازه بدم می‌آد توی کارگاه و می‌شینه همین‌جا رو موکتش فقط کافیه جلوی چشمش باشم  رو
وارث قانونی همین چهارتا خنضر پنزر می‌کردم

باور کن اصلا مهم نیست کی چی درباره‌ی ما فکر می‌کنه
کی چه قضاوتی ما رو می‌کنه
مهم لحظاتی‌ست که در تنهایی زمین را چنگ زدم و کسی کنارم نبود که از این پس بود و نبودش تفاوتی در زندگیم داشته باشه


القصه که اگر کسی چیزی در زندگی و راهت داری محکم نگهش دار و قدرش رو بدون
زیرا کسانی هم هستند که در طی آمد و رفت در این دنیا فقط دوست داشتن و هرگز دوست داشته نشدن


خدایی نکرده نه‌که فکر کنی من هم در این نقطه نشستم
هرگز
یعنی اجازه نمی‌دم
من با خودم هر  جا که هستم مهر می‌برم
می‌کارم
جا می‌ذارم و برمی‌گردم
غیر از این حق ندارم طلب ارث پدر کنم

همیشه شکوه می‌کنیم که این دنیا به من چه هدیه داد؟
در حالی‌که باید نخست از خود بپرسیم:
من به این دنیا چه هدیه داده‌ام

البته این دو سه خط آخر ته مونده‌ی خاطری از شعر مارگوت میگل بود که خیلی هم درست یادم نیست


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...