من
عاشق اين پستو هستم
عاشق آرامشي كه در اينجا دارم براي گفتن هر آنچه كه موريانهگون گاه به ذهنم هجوم ميآورد
کسی بیهوده دقالباب این خانه را نمیزند
کسی محض نیاز، ریا یا هزاران کار دیگر، به اینجا نمیآد
کسانی به اینجا سر میزنند مانند من
افکارم را میشنوند، میشناسند و روحهایمان با هم خویشی دارند
به دلیل هزاران درد مشترک که انسان بودن به ما هبه کرد
خیلیها اصولا ساکت میآیند و همچنان میروند، اما رد پاهایشان برجاست
برخی گاه با من گپی میزنید
همسایههای روبرو یا کناری
من در اینجا محلهای دارم به گنجایش روح و ذهنم و در آن عشق به اندازهی پرهای صداقت
محو است
زیرا که از عشق بریده و ناامید به کنج عزلت زوی آوردیم و تنها صداهای آشنا
همانهاییست که از بین آجرهای همسایگی به گوش میآد
ما انسانیم از در نشد، پنجره، راه نداد؟
دیوار به جهان راه میگشاییم برای گرفتن دستان هم
کاشتن بذر امید و گرم کردن پشت هم
برای آنکس که طالب زندگی است
هیچ راهی بسته نیست
مگر ترسها و شکستهای بشریمان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر