۱۳۹۰ آبان ۱۲, پنجشنبه

کوله‌باری به‌نام، جهنم




الان باید یا چلک بودم، یا ولایت
نیستم چون روی پیشانی امسال نوشته شده بود، بازسازی
از اول سال یک قلم مو به دستم و در تهران و چلک به کار حمالی و درست همان‌وقتی که سند آزادی به دستم رسید که می‌تونم راهی بشم
باز یک سطل رنگ راهم را بست
این‌بار سرکار علیه پریا بود که دوباره به فصل کوچ رسیده و بازمی‌گشت
یعنی این بچه، اون‌جای یه گوشه بند شدن نداره
از این‌جا فراری به یه‌جای دیگه و از جای دیگه، فراری به این‌جا
به عبارتی احوالات قدیم خودم رو داره که دمی یه گوشه بند نبودم
از تهران به چلک باز به تهران و از تهران به کرج و یا مسیرهای دیگر
کلافه و آسیمه سر به جاده می‌زدم می‌رسیدم ملارد ، خانه‌ی دوست فنجانی قهوه و گپی دوستانه و
نرسیده باطری خالی می‌شد و برمی‌گشتم خونه
کلی طول کشید تا فهمیدم این جهنمی که ازش فرار می‌کنم بر پشت خودم حمل می‌کنم
کیسه‌ای پر از آت و آشغال که بعد، هزار سال تازه تابستون امسال
در اقامت چلک، با انجام مرور خالی‌ش کردم و بین همه‌اش فقط خودم و خواسته‌های ناشکیبای خودم را دیدم که دائم از همه گله‌مند و بیقراری می‌کرد
ما که در تجربه به این نقطه رسیدیم و مراسم کلید به کلید
و از جایی که هر سه دفعه اسباب کشی مساوی‌ست با خسارت یک آتش‌سوزی
خدا به داد پریا برسه که کی می‌خواد به باور من برسه
حالام شما دعا کنید آسمان آفتابی و جاده هموار و اسباب کشی فردا به‌خیر و سلامت تمام بشه
بلکه ما نه از باب رمیدن که از سر لذت زیست در طبیعت  هفته‌ی دیگه راهی جاده بشم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...