۱۳۹۰ آذر ۴, جمعه

من هستم، پس دنیا زیباست




جونم برات بگه از داستان این جمعه
که نه در کودکی آغاز شد، نه در نوجوانی، نه در شباب و .......... در همین اکنون بود و هست
البته ی از لحاظ مکان جغرافیایی متمایل به چلک
همین‌که آسمون نیمه ابری رو دیدم، و یه نموره احساس سرما کردم
دلم خواست چلک بودم، صدای وزوز کتری روی بخاری و بوی هیزم در شومینه و اسباب حال
و از جایی که قصد کردم مدتی صرفا با روحم معاشرت کنم، حرکت به‌سوی مطبخ آغاز شد
اول
گذاشتن کتری و اسباب چای، 
دوم طبخ یک فقره رشته پلو پر زیره و با مرغ زعفرانی
چقده با خاطرات دیگران حال کنیم؟

خاطره‌ی بی‌بی‌جهان،
مرحوم پدر و ............... 
بذار یه نموره با خودمون زندگی کنیم
خلاصه که این جمعه، مال منه

مال خود، خود خودم
خودم تنها با روحم
لیوانی چای معطر خوردیم با هم و به ملاقاتش رفتم سر سجاده‌ی نماز
بعد هم می‌خوام عصری دو تایی بزنیم بیرون
شاید پارکی ،‌یه‌جایی صفا سیتی و اینا
اوه 
ببخشید
یادم نبود هنوز فین فینم براه است و نمی‌شه ناپرهیزی کرد
باید زودتر خوب شم که برم چلک
تازه امروز فهمیدم این‌که این همه عاشق چلک هستم هم باز صرف علاقه به جنگل و طبیعت نیست
اون‌جا فقط منم و روحم
خونه‌ای که خودم و برای خودم ساختم
معمولا درش تنهام و کسی افکارم را مشوش نمی‌کنه
در آن‌جا خورشید مال من است، آسمان مال من است، جنگل تکیه‌گاهم و دریا منظر دیدم است
خلاصه که هر چه دربه‌دری می‌کشم فقط از باب دور من از من است
وای بدتر دل ضعفه گرفتم برای چلک 
خداوندگارا
ایزد پاکانا
لطف بفرما یه دوسه روزی خورشید را مستقیم بر هراز بتاب تا من و روحم دوتایی بریم چلک 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...