۱۳۹۰ آبان ۲۲, یکشنبه

همه چیز جز زندگی را کردیم


فکر کن یه روزی مثل دیروز. 
برای خودت داری بز می‌چرونی که یک صدای مهیب همه داستانت را زیر و رو می‌کنه
این‌که تازه فقط صدا بود
افتادم یاد ضربدرهای زمان جنگ که روی شیشه‌ها زده بودیم که اگه قراره نمی‌ریم و فقط دیوار صوتی بشکنه
شیشه نزنه پدرمون رو در بیاره
و یا آوارگی‌های ایام موشک باران ، چه بلاهایی که سر این مردم نازنین نیامد
یکی را مار زد دیگری را عقرب . یکی هم سینه پهلو کرد و مرد ............. خلاصه هر یک به نوعی از ماجرا فرار می‌کردیم
مام که رفته بودیم تفرش و در خانه‌ی پدری ساکن بودیم
اگر به خودم بود از خونه‌ام جم نمی‌خوردم. اما وقتی بچه داری دیگه باید یه کاری بکنی حداقل بچه از ترس روانش بهم نریزه 
که البته طفلی بچه‌های متولد دهه‌ی شصت از دم موجی شدند و ناسازگار
حالا باز اینام مد نظرم نیست
فکر کن نشستی و جناب عزرائیل می‌آد و می‌زنه به در، تق تق تق خانوم اومدم جونت رو بگیرم
و اون لحظه است که به یاد همه چیز می‌افتم
یاد کارهای نکرده، دوست دارم‌های نگفته، خوبی‌ها و عشق‌های ندیده و 
محبت‌های نبخشیده
دیشب تا صبح در بستر غلت می‌خوردم و گرفتار همه‌ی این اوهام بودم و بارها از خودم پرسیدم
آیا من زندگی را به خودم بدهکار نیستم؟
و بودم. بدهی بسیار سنگین داشتم. بدهی از باب تمام کارهایی که صرفا برای دل خودم نکرده
همیشه دیگری را بازی کردم، مامان خوب، دختر خانوم و شهروند متعهد
حساب سر انگشتیم گفت: اوه ه ه چه سفرها که نرفتم
چه عشق‌ها که تجربه نکردم
چه آزادی‌هایی که لمس نشد
چه دوستت دارم‌هایی که نگفتم ، نشنیدم
همیشه دلم می‌خواست برم یه گوشه‌ی کوه و جنگل چادر بزنم ، هیزم روشن کنم و در یک کتری دود زده چای بنوشم
یا در تنور زیر خاکی‌ام نان بپزم
دلم می‌خواسته برم تبت، هیمالیا، به دیدار دالایی لاما
یا برم مکزیکا یه سرخپوست یاکی به مشاهده‌ی رقص اقتدار روح بنشینم
آرزو داشتم مدتی ساکن هند و در معابدش پرسه بزنم 
و یا ............................... الی آخر
تنها تجربه‌ی خوشایندی که یافتم هم‌نشینی با دراویش قادری بود و یا سفرهای دون خوانی همراه بهمن و آذر
خلاصه که وقتی کل لیست رو نگاه کردم متوجه شدم، هر چه کردم صرفا از باب قالب‌های اجتماعی بوده
همه آن‌هایی که بیرونی ها براش کف زدن و گفتن : باریک الله. حالا تو هم یکی مثل ما شدی
همه جز خودم و در واقع من معاشرت با روحم را کم داشتم
که این تنها دلیل برای اقامت من در این جهان خاکی بوده که از یادش بردم




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...