۱۳۹۰ آبان ۱۹, پنجشنبه

یک لیوان چای داغ




 عمری عادت کردیم با بازشدن پلک چشم، همین‌طوری خواب آلوده و سینه خیز خودم را به آشپزخانه برسونم
برای دم کردن یک قوری چای احمد عطری و صبح را با اون شروع کنم
دیروز چای تمام شده بود و از روی اجبار هوای ابری و بارانی ، دختر خونه یک قوری چای احمد بی‌عطر دم کرد
البته از اینش خبر نداشتم
با نوشیدن اولین جرعه متوجه تغییر طعم چای شدم
ای بد نبود که هیچ، خوشمزه هم بود، تغییری مطبوع و دل‌چسب و چون نمی‌دونستم از کدام قوطی عاقبت این چای دم شده گفتم
این از کدوم مارکه؟ چه عطر و طعم دل‌چسبی داره!
در ذهن حدس می‌زدم شاید محمود و یا دو غزال باشه
پاسخ آمد که، احمد معمولی
سکوت کردم و رفتم ته لیوان چای و این‌که
ما با زندگی هم همین کردیم. بر حسب عادت چشم بستیم و یک مسیر خاص را رفتیم
عادت کرده بودیم نه از برای جاذبه‌ی راه
کما این‌که مدت‌ها بود جز در اولین لیوان صبح عطر چای محسوس نبود
اما دیروز تا شب هر چایی که خوردم،  عطری مفهوم و دلپذیر داشت
حالا نمی‌دونم چه‌طور عادت‌هایی که ذهنم را اسیر کرده را بردارم بلکه هر روز چشم به جهانی دل‌پذیرتر باز کنم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...