بيزارم، بيزارم از اينكه مثل يك برنامه از روي ساعت هر روز و هر هفته و هر ماه و هر سال بر حسب عادت زندگي كنم
و در نتيجه بشك يكي از اون آدم آهنيهايي كه بچگيها برامون ميخريدن
از هيچ عادتي خوشم نميآد
يكيش همين كه هر روز بيام و بشينم اينجا
اول صفحات ورودي و بعد پيامها و در آخر متني تازه و در تهايت
رفتن به فيس بوك
يا انتظار كشيدن و صفحه ايميل را باز كردن
تازه اينكه منتظر چي بايد باشم هم خودش سوال يزرگيست
چون اكثرا باز نميشه\ مگر برخي اسامي آشنا
وقتايي كه به اين نقطه ميرسم
مثل همين چند روز گذشته
بهترين گزينه بيعمليست
ترك عادت و يافتن كارهاي تازه
اين وحشتناكه كه ما از روي عادت و مثل يك برنامه زندگي كنيم و تازه باور داشته باشيم
اشرف مخلوقاتيم
تكليف كارهاي نكرده، جاهاي نرفته، نديده ، نگفتهها چي ميشه؟
اينها رو هم كه بيشترش برنامههاي ديگران ئ ما درش نقش فوق العادهاي ايفا نميكنيم
قدیما را به راه از خدا میخواستم یکی رو بفرسته تا منو خوشبخت کنه
حق هم داشتم. خوشبختی امری مجهول بود که شخصا ازش تجربهای نداشتم و باید یکی دیگه برام خوشبختی را میآورد
یعنی چیزی که عذابم میده
انتظاره
انتظاره حدوثی بیرون از خودم
اینکه خودم یا دیگران بتونن از روی عادتهام تعریف یا شناساییم کنند
در حالیکه هر لحظه سلولهای من میمیره و تازه میشه
ولی من شخصیت دیروز، پریروز، چند ماه پیش یا چند سال پیشها بمونم
خلاصه که آخر این همه صغرا و کبرا این که
خوبم
مشکلی هم نیست
باید یه چند روزی حتا این سیستم بالا نمیاومد تا خودم رو بی شماها بشنوم
وقتی اینجا می نویسم می دونم بالاخره هممحلیهایی هستند که به فراخور حال و زمان بهم سر میزنند
در نتیجه گاهی هم خودم را سانسور میکنم
وقتی اصلا پا به نت نمی ذارم در نتیجه خود حقیقی رو میشنوم و میبینم
سه روز اول که بهقول اهل فن
سمزداییست و ترک عادت
بعد از اون بیعملی و خلاف عادتها شروع میشه
تا بالاخره سر پیچ یه کوچهای زیر گذر با خود حقیقی روبرو میشم
واین یعنی تولد دوباره
این چند روز به گلدانها رسیدم، کتاب خوندم، مرور کردم و در آخر تنسگریتی
ما هی عادت میکنیم و در این مسیر شاه کلیدها گم میشه
کارهایی که تابستون در چلک انجام دادم رو میشه همینجا هم کرد
ولی با بازگشت و رجوع به مسئولیتهای شهر نشینی و بدو بدو و .... مامان بازی و اینها
یادم رفت اومده بودم برای رتق و فتق امور
قرار نبود دوباره شکل جدیدی رو تداوم بدم و به خودمون اومدیم دیدیم پاک شدیم این آدم جدیده
وقتی بعد از چند ماه به مرور نشستم تازه متوجه شدم اوه ه ه ه
چنی انرژی پرت کردم.
چنی عادتهای جدید جور کردم و کلی از حرکات جادویی غافل شدم
همینجوریها ما پیر میشیم
تکرار و تکرار یک وضع
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر