۱۳۹۰ دی ۱۶, جمعه

امراض مدرسه‌ای

دیشب داشتم وارد ساختمان می‌شدم که دیدم یه چیزی مثل برق از خونه بغلی زد بیرون و رفت سوپر
موندم ببینم ایی چی بود؟
چند دقیقه نشده بود که دوباره گوله کرد به سمت خونه‌شون
دختر کوچیکه علی‌آقا بود با بلوز آستین کوتاه
گفتم: بچه سرما می‌خوری!!!!! خندید و چپید پشت دری که نیمه باز بود، هنوز
کانون ادراکم در زمان چرخید و رفت سی و چند سال پیشترها
یاد اون زمستان‌هایی که واقعا زمستان بودند
و ما که همیشه سر کلاس در هپروت و مواقعی که معلم خط و نشون می‌کشید، قراره همه رو ببره پای تخته
و من وارد عملیات نذر و نیاز و اینا که خدایا مریض بشم توپ و نرم سرکلاس
از همین روی هم دست به کارهایی می‌زدم که عقل جن درش چمباتمه می‌زد
مثلا با لباس نازک می‌رفتم توی حیاط و انقدر می‌لرزیدم و عطسه می‌کردم بل‌که سرما بخورم، تب کنم و نرم مدرسه
خدایا چه کارهایی که نکردیم مدرسه نریم
اگه همین انرژی و وقت را می‌ذاشتیم برای درس خوندن
یقیین الان یه پخی شده بودیم
شاید یک انوشه خانم انصاری اول نه دوم





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...