۱۳۹۱ آبان ۱۸, پنجشنبه

ما را بس




و اما
ایمان بیاوریم به این‌که
من این‌کاره نیستم
سه روز طول کشیده تا انرژی‌های یک سفر دو روزه رو از خودم پاک کنم
انرژی‌های ریخته شده‌ی خودمم رو جمع کنم و بذارم سر جاش
چه دردیه؟
ماه‌ها زحمت کشیدم تا مرور انجام شد و از گذشته رها شدم
تونستم انرژی‌هام رو از گذشته جمع کنم
منی که با مرگ رقصیده و می‌دونه وقت اضافی نداره
این لاکردار همیشه یه جا همین‌ورا منتظره خفتم کنه کنج دیوار
دیدمش، پوستم را کرد تا از دستش در رفتم
نه یکی دوبار، سه مرتبه
چه دردیه  بخوام چنین احمقانه دوباره خودم رو وارد دردسرهای پوچ و احمقانه‌ی انرژی بر کنم
سی همینه که می‌گم این ذهن لاکردار مال ما نیست
ذهنه که بهت فرمان می‌ده چیزی کم داری
مشتی عادت
عادت به عشق ورزیدن
عادت‌ها همگانی و دست و پا گیر
انرژی حدر کن و خوراک رسان غیر ارگانیک شدن
اون‌ها در سطح و فقط می‌تونند از انرژی‌های دور ریزی که به پایین می‌رسه
تغذیه کنند
چه انرژی سهل‌تر از انرژی‌های اندوه و نگرانی من؟
اون‌ها برای همین این ذهن نکبت رو گذاشت لای سیب و به خورد آدم دادن
که لحظه‌ای در آرامش نباشیم،   اندوه مدام و افسوس گذشته
ادامه‌ی این وضع محال و احمقانه اس
همین‌قدر ما را بس

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...