امروز از اول صبح سر از محلهی تنگ و تاریک و بد ابلیس درآوردم
حالم خوش نبود
یعنی چیزیم هم نبود
سرجای خودم نبودم
بد مدل افتاده بودم گیر ذهن طلبکار و به جویدن اطلاعات مجبور
به گفتهی استاد فلانی که اخیزا باایشون آشنای ذهنی شدم:
ما بعد از مرگ به برزخ و از برزخ به کالبد ذهنی قدم میگذاریم که طی حیاط ساختیم
مام تعجب نمیکنیم چون پیشتر هم کارلوس گفته که اهل بهشت وارد بهشتی میشن که طی زندگی متصور بودن
رویاهای کوچک فردی با مدت زمان محدود
همهی عمر پایداری رویا بهقدر انرژی خواهد بود که در زندگی کنونی گرد آوری کردیم
شمام که میگی: بشتابید بهشت و حوری پری، در حد خیال
درباره جاودانگیش چیزی نفرمودی
کیلویی یه چی گفتی و رفتی
اما
شما یک دسته سومی هم بین آیات جا دادی که خیلی هم دربارهاش توضیح ندادی
و چون در حد فهم متوصلین عام نبوده نیاز به گشودن راز هم نبود
همین اشاره برای اهل اشاره کافیست
خوبان، بدان، خاصان
بهقول شمس: آن خطاطا سه گونه خط بنوشتی، یکی هم او خواندی، هم غیر
یکی او خواندی، لا غیر، دیگری نه او خواندی نه غیر
آن خط سوم منم
ولی عمو کارلوس هم یه چی میگه:
راهی نداریم مگر تکمیل کالبد انرژی در جهت ادامه راه با کالبد اختری
و
ساخت جهان کامل که هزاران سال پیش توسط شمنها تعریف شده، شکل و قیافه پیدا کرده و محل گرد همآیی سالکین در رویاست
با این حساب
مزیت ادامهی این راه در یک توافق جمعی استوار است که نه از روی ترس و تردید که پیرو قصدی فردی تا جمعی بوده
با همه اینها این هم جاودانه نیست، مدت زمانی بیشتر از کالبد ذهنی استاد فلانی، بهشت مسلمونی خط اولی، کالبد اختری کاستاندایی
همه و همه در جهت ساخت جهانی ذهنی ولی ناپایدار برای پس از مرگ خواهد بود
ای داد بیداد ما چه غلطی تا همینجاش کردیم که بخوایم بعدش ادامه هم داشته باشه؟
این همه زحمت برای چی؟
در نهایت که جاودانگی نیست
هر وقت آخرش باشه تلخهمونه
چه اول زود
چه آخر دیر
مثل لحظهی جان دادن و رفتن که حتما تلخ خواهد بود
پذیرش رسیدن آن زمان نا معلوم ولی حتمی
خلاصه که شدیم پرگار هی دور خودمون میچرخیم
حال هم از کف دادیم
بریم یه نخود زندگی کنیم
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر