۱۳۹۱ آبان ۲۷, شنبه

آچار فرانسه کن فیکون






 


صد سال سیاهم این‌جوریا نمی‌شه
اگه همه باقی عمر هم تا خود صبح خوابم نبره هم باز نمی‌شه
یعنی نه که نخوام، می‌خوام نمی‌شه 
خوش‌بحال اونا که تا سر به بالشت نرسیده از بعد هشت عرفان هم گذشتن
چه‌کنم تا می‌رم تو رختخواب و چشمم بسته می‌شه
می‌افتم یاد این‌که، بالاخره  من کی‌ام؟
قبل از این‌که بیام این‌جا کجا بودم؟



از الست تا تولد کجا بودم؟
بعد این همه شامورتی بازی و نسیان
باید به کجا برم؟
شاید برای تو خنده دار باشه
اما از بد روزگار در زندگی جز این دغدغه‌ای ندارم 
نه که وقت به آخر رسیده باشه و کاری که بنا بود از یاد برده باشم
 حتا مطمئن نیستم همین حالا هم  خواب می‌بینم،
یا حقیقت دارم
یا شاید خدایی  گرفتار کابوس و فکر می‌کنه،  منه
یعنی درستش نفهمیدم چی به چی شد؟
خواب دیدم  ، خدام؟
خدام و خواب دیدم،  آدمم
یا اصلا هیچی
این حکایت هندو، 
دنیا سراب آههههههههه . همینه؟
لاکردار خداد سال پیش  ما را تجسم کردی و گفتی باش
مام که نوکر پدرت، همگی شدیم
می‌ترسم ما رو یادت رفته باشه و ما تازه دربه در مفهوم شما باشیم
باز هم من بنده نمونه که دل خوشم در همان زمان نگاهت به جز به جزء آفرینشت بود که بتونی  به همه‌اش بگی باش و بشیم
      حالی می‌کنم با این آچار فرانسه کن فیکون شما
هر دری که باز نمی‌شه، با یک تبصره ماده به کن فیکون دری بسته نمی‌مون



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...