چه میکنه این، یه
سعی کردم پست قبلی رو با یک" یه"، شروع نکنم
مصارف بسیار و کار راه انداز" یه "باعث درگیری دهنی من و" یه " با هم شده
فکر کردم بنویسم: یک عصر پاییزی
خوشم نیومد مثل خبر روزنامهای بود
فکر کردم، اینجور شروع کنم
عصریست پاییزی. مثل انشا زمان بچگی شد ولی نوشتم
از هر طرف که رفتم راه نمیداد و ننوشتم، یه عصر پاییزی
اینجا که میتونم بگم؟
آره؛ یه عصر پاییزی و توپ باحال
که همچی شباهتی هم به زمستون و دیگر فصلها نداره
منم و این پنجره و یه لیوان چای تازه دم، احمد عطری
میبینی؟ در آزادی حتا منظر دیدم هم فرق میکنه
اما از ترس انگ بیسوادی گاه بهتر میبینم، حساب شده و شمرده بنویسم
که مبادا آدمهایی که هیچگاه در زندگی نخواهم دیدشان، قضاوتم کنند
یه چیزهایی غلط ولی کلی راه انداز میشه
از جمله، یه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر