۱۳۹۲ فروردین ۳۱, شنبه

منه ذهنی




داستانی نیست

همین‌طوری حال می‌کردم نیام این‌ورا
امروز متوجه شدم در این مدت شدیدا با منه ذهنی‌م درگیری داشتم
نه تنها این مدت که همه عمر باهم درگیر بودیم
هزارو شیشصد و شصت و سه‌تا اسم و نشونه براش ساختیم
یه روز ذهنم بود که گاه کله‌ی سحری به‌جای پای میز کله پاچه وسط محله‌ی بد ابلیس خراب شده ولم می‌کرد
یه مدت هم همه اطرافیان و شناخته نشناخته‌ای بود که به عناوین متعدد مانع رفتن من به سمت زندگی و شیرینی می‌شد
یه مدت آقای شوهر بود و مدتی هم کتاب و دفتر و مکتب
امروز این‌جا روبروی خودم چشم باز کردم
یه منی که اصلن خود من نیست
منه از بی‌بی‌جهان گرفته تا آخرین منه دیروزم در نقش مامان خانوم گل مهربون
همون نقشی که حسابی دوستش دارم و درش خبره شدم
من در همه چیز خبره شدم چون مثل اسفنج خشک افتادم وسط سونای بخار
همیشه و همه‌جا، همه کس بودم الا خودم
منه ذهنی که انتظارات آدم‌های اطراف زندگی‌م از منه من بود 
بخش عمده‌ی این قالب هم دست رنج بی‌بی‌جهان و حضرت خداوندگار پدر بود
همیشه مواظب بودم اونی نباشم که مایه‌ی سرافکنذگی یادش بشم
چون در تمام این سی‌چهار سال دوری همه‌ی چوب خط‌هاش رو می‌شناختم
حالا می‌دونم باید کمی به منه خودم پی ببرم
من کیستم؟
اگر در یک جزیره کنار خانم میمونه ول شده بودم و دنیا رو چهار دست و پای میمونی می‌شناختم
الان هم همینی بودم که با اصرار به دنیا و البته با افتخار می‌گم:
بابا من ذاتم اینه. نمی‌تونم خودم را به هیچ طریق تغییر بدم
اون‌جای آدم دروغ‌گو
تو اصلا یادت مونده کی بودی؟



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...