امسال حقیقتن سال ارغوانیست و بعد هشت انرژی
لابد باید برم که زندگی اسباب مرور رو برام مهیا میکنه
نهکه منظورم مرگ باشه
شاید موضوع رسیدن به آزادی از کل نقاط ضعف باشه
از سوراخهای پشت سر که در بدن انرژی جا مونده
حتا اجرت مثل خدمت به مادر هم کم خاصیت نداشت
این پنج هفته که همچون برق و باد گذشت، کلی برام آموزش داشت
البته از شناخت مادر دل کندم که کوچکترین تغییری درش حاصل نشده
همانیست که روزی از دستش فرار کردم و سر به شمیرانات گذاشتم
شاید این جدا سری آغاز جامعه شناسیم بود؟
یعنی از همون زمان یاد گرفتم، هر کی شمیران نشین هست که آدم نمیشه
بخصوص بعد از وامهای رئیس جمهور بنی صدر که هر کی تونست یه سوراخی بالای شهر خرید
و شد آدم حسابی
و چه خوب آموختم، اصالت پشت آجرهای هیچ سرایی نیست
در هیچ نقطه و مکان جغرافیایی نیست
اصالت یعنی من و رضایت از هرآنچه هستم
نخوام ماسک و نقاب بزنم
نخوام نقش کسی رو بازی کنم که نیستم
ال داستان
که برمیگرده به مروری تازه بعد از دیدار با آقای شوهر سابق
یعنی در این عمر محدود چنی میشد رشد کرد و بزرگ شد؟
توجه و حضور داشته باشی، انقدری که دلت رو بزنه
نداشته باشی هم میاندازی گردن نیاکان و اقوام پشت سر
که همه بهتو بدی کردن و نشد خود موفق و سربلندت بیرون بیاد
و این دو روز چنی مرور کردم
چنی از یاد برده بودم
چنی گم کرده بودم موضوعات تکان دهندهی پشت سر چهها بود؟
..... خلاصه که از قرار این هفتهها به کل برای مرور بود و بس
خدا کنه کل سال مرور واجبم نکنه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر