۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۲, شنبه

چهارشنبه‌ی مقدس





دیگه رسیدن به چهارشنبه و رهایی از این بلاتکلیفی انگار به سال و ماه نیاز داره
کش می‌آد
درست مانند انتظار در مطب یا روی صندلی دندانپزشکی
یعنی هرجا که خوشی زمان آب می‌ره و می‌شه، بند تمبان کوتاه و
 هر گاه هم که ناخوشی
  لاکردار کش می‌آد، کش می‌آد ... انقدری که دلت رو بزنه
که انشتین براش قوانین خوبی تعریف کرده و نمی خوام درباره قانون نسبیت حرف بزنم
یعنی دروغ چرا؟
این چهار هفته و چند روز پشت سر تو گویی به قدر کل سال به‌من گذشت
سی این که رسمن بی‌کار بودم
کار اونی‌ست که به حساب گلی می‌آد
و برای گلی کار یعنی بازی در حیاط زندگی
رفتن در کارگاه و رسامی
نمی‌شد هیچ کاری کرد، زیرا
به‌طور ثابت بالا نیستم
یعنی یک‌پام بالا و پای دیگرم طبقه سوم منزل والده‌ام
سی همین نمی‌شد بساط رنگ پهن کرد و هی نیمه نیمه گذاشت و رنگ هم خشک بشه
در این شرایط می‌شه ازش به‌منظور بی‌عملی بهره‌مند شد
بی‌عملی یعنی خط کشیدن روی هر عادتی
و این برنامه‌ی جدید من رو از امروز کند و به کل زندگی 
از کودکی تا هنوز وصل کرد
و از یاد نبردم هر آن‌چه در تجربه‌ی خودم آموختم
نق نزنم
غر نزنم
دنبال بهانه نباشم، برای فرار
بد اخلاقی نکنم
و به کسی که در این زمان نیازمند توجه و مهربانی من شده
بدی و تلخی نکنم
شنیدنش ساده است
ولی باید وسطش باشی
لابد وظیفه‌ی این جهانی‌ام فقط پرستاری بوده؟
شاید باید به این شکل کلی چیز می‌آموختم؟
شاید که نه باید
گرنه زندگی بی‌کار نیست که کل بچگی‌م دنبال بانو والده در بیمارستان‌های شیک تهران سپری بشه
بعد خودم  
خوب نشده نوبت دخترم شد و باز هم دخترم و حالا هم که والده‌ام
وقتی این همه یک نقش تکرار می شه
تو باید پوست‌ش رو بکنی و تهش رو در بیاری
نه‌که بذاری به حساب بدشانسی و نال ه نوله
کاری که کل خانواده‌ام با من کردند
حالا یا من باید نشون‌شون می دادم تیمارو پرستاری یعنی چی؟
یا من باید یاد می‌گرفتم ، ... یعنی چه؟
حالا که بایدی شد
منم  هستم
فقط خدا کنه زودتر این چهارشنبه برسه و بی حرف و حدیثی گچ پای بانو والده باز بشه
و بپرم وسط کارگاه




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...