اگه یکی فقط دو سهبار وقایعی که در زمان آینده رخ میده رو در رویا ببینه
دیگه باید لنگ رو بندازه و بره در اکنون زندگی کنه
که ما در گذشته در راده و تجسم خالق شدیم و اکنون
در تجربهی زمینی آنیم
که خیلی هم پیدا نیست از اینک ما تا اینک خالق
چندین میلیارد سال فاصله است؟
اما همین مرا بس که اینهمه غلت و جفتک و وارم میزنم
بلکه به آرامش و سکوت درون در اینک برسم
و در امروز زندگی کنم
بیهراس از فردا و بی نگرانی از آینده
فقط باید از سر راه خودم کنار برم
بذارم روح در من زندگی کنه
که فکر میکنم اکنون یهچی تومایه پنجاه پنجاه باشه
زیرا از وقتی چشم باز میکنم زور میزنم سکوت درون رو حفظ کنم
هی این بهم تبریک میگه و با فهم موضوع
ور ور ذهن آغاز میشه
و چنی نگرانم نرسم این پنجاه درصد رو یک جا و چکی، کیلویی درک کنم
مثلن سکساعت سکوت درون
نمی دونم شاید اگر تبدیل به خواست بشه و منهم قصد کنم بشه
اما
مگه نباید خواستی در کار نباشه؟
باید برم در حیاط و بچگی کنم
هنوز این قلم رو فهم نکردم
که ما باید برای یه مقصودی زور بزنیم؟
یا نباید اصلن خواستی باشه، تا بهترین رو با انرژی توپ خودمون جذب کنیم
مثل وقتهایی که دلم قورمه سبزی میخواد
بدجور
یهو میری منزل والده!!!!!!!!!!!!!
میبینی قورمه سبزی منتظره
ایی که چه جوری و از کجا یه وقتهایی یه چیزهایی طلب میکنیم
که به ایکی ثانیه
دولپی از آسمون افتاده ؛
هنوز جا یا ... چیش رو کشف نکردم
امیدوارم ایی سوراخ دعا رو تا پیش از مرگ کشف کنم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر