دردهای تنی پیدا میکنم
از همان گاه تا هنوز مراقبت میکنم، از ذهنم
و درست زمانی که از ذهن غافل و اندکی با موضوعات جانبی درگیری بی ربط پیدا می کنم
موزیانه سر میخوره زیر جلدم و
به خودم میام میبینم
به خودم میام میبینم
از درد چهار چنگولی موندم
و همینطوری هم باور میکنم
روزی در خواب خواهم مرد
گرنه در بیداری هوشیارم و مراقبت میکنم
و وای برمن که در بیداری به خواب برم
به خواب نقاط ضعف و هراسها و .... هزار چیز دیگه
از زندگی همین فهمیدم
دشمنی جز من در جهان ندارم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر