۱۳۸۶ آبان ۲۴, پنجشنبه

پناه بر خدای واقعی



همیشه می‌دونستم یه روز آخر تق این خدا و پیغمبر درمیاد
حالا کی می‌تونه بعد از عمری دین داری
ایمان به باد بسپره؟
بیخود نبود هیچ پخُی نشدم.
قبله رو عوض می‌رفتم. نگو باید به جای جنوب غربی به سمت آسمان نماز می‌خواندم
هر چی می‌گذره منم داره از این بیت المقدس خوشم میاد و یه جوریم می‌شه.
لابد یه چی هست که هرکی از راه نرسیده ساکش را پرت می‌کنه اون‌طرف؟
حالا اینها جهنم درک.
فکر کن این‌همه وقت عربی بلغور کردیم اسمش شد نماز
نگو طرف به‌کل فضایی بود.
خب آزاده همینه، که صدات رو نمی‌شنوه.
از قرار این پیامبر جدید از ولایت شما برخاسته.
بپر زود زبان فضاییت رو خوب کن بلکه دعاهات بگیره
من که دیگه حالش رو ندارم.
اگر قراره موش آزمایشگاهی باشم، بذار برم جهنم.
لااقل اونجا همه آزمایشگاهی‌اند
خب البته که همه یه جورایی،
مسخ یک گوشه شدیم و در تارهای باورش چنان گیریم که فراموش کردیم
جهان یعنی، همه چیز
بذار تا کار سخت تر نشده همین چند روزه را زندگی کنیم
این ایمیل امروز برام رسیده

بیا پست پایین


۱ نظر:

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...