۱۳۸۶ آبان ۱۶, چهارشنبه

عادت


زندگی آمد و شدهایی بین عادت‌هاست. 
از زمانی که به یاد دارم دنبال تداوم بخشیدن به عاداتی بودم که از سر ناچاری بهش عادت کرده بودم و اسم‌شان شده بود، رسم قشنگ زندگی
عادت‌های پیش فرض از باورهای دیکته شدة بزرگترها
خط و نشانه‌هایی که تو را به آنسوی خودت راهنمایی خواهد کرد. 

تو را خواهند آموخت؛
همه چیز باشی جز آنچه که هستی
وقتی به خودم آمدم مجموعی از عاداتی حال خرابکن به جا بود که برای رهایی از همه‌اش به فرار و انزوا عادت کردم
عادت‌های احمقانة غلطی که هیچ یک اسباب شادمانی نبود.

عادت‌هایی در جهت فرار از وضعیت موجود
عادت‌های آهکی،

مرمری، گرانیت.
لای زرورق، قاب طلا یا چاردیواری تنگ مطبخ دود زدة گلاب خانم. 
که به سال قحطی و سرمای تاریخی موطن در همان مطبخ مُرد
یا، 

عادت به تنهایی
من به تنهایی عادت کردم
شعارهای خوشگل زیاد بلدم

اما جرات علیک سلام ندارم
می‌ترسم کسی پیدا بشه و من را از تنهایی جدا کنه. 

الا اینکه این تنهایی چه تاجی به سرم زده، جز مشتی اوراق ممنوعه پشت در ارشاد؟


لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...