زندگی آمد و شدهایی بین عادتهاست.
از زمانی که به یاد دارم دنبال تداوم بخشیدن به عاداتی بودم که از سر ناچاری بهش عادت کرده بودم و اسمشان شده بود، رسم قشنگ زندگی
عادتهای پیش فرض از باورهای دیکته شدة بزرگترها
خط و نشانههایی که تو را به آنسوی خودت راهنمایی خواهد کرد.
تو را خواهند آموخت؛
همه چیز باشی جز آنچه که هستی
وقتی به خودم آمدم مجموعی از عاداتی حال خرابکن به جا بود که برای رهایی از همهاش به فرار و انزوا عادت کردم
عادتهای احمقانة غلطی که هیچ یک اسباب شادمانی نبود.
عادتهایی در جهت فرار از وضعیت موجود
عادتهای آهکی،
مرمری، گرانیت.
لای زرورق، قاب طلا یا چاردیواری تنگ مطبخ دود زدة گلاب خانم.
که به سال قحطی و سرمای تاریخی موطن در همان مطبخ مُرد
یا،
عادت به تنهایی
من به تنهایی عادت کردم
شعارهای خوشگل زیاد بلدم
اما جرات علیک سلام ندارم
میترسم کسی پیدا بشه و من را از تنهایی جدا کنه.
الا اینکه این تنهایی چه تاجی به سرم زده، جز مشتی اوراق ممنوعه پشت در ارشاد؟
man migam seh chiz ebtedayeh viranist: faramoshi, khamoshi va aadat! aadat be tadrij mishavand bandi o rismani bar fekr o andisheh o aamal ma! be ghol hazrat jaami:
پاسخحذفای درین دامگه وهم و خیال مانده در ربقهی عادت مه و سال
حق که منشور سعات دادهست در خلاف آمد عادت دادهست
چند سر در ره عادت باشی؟ تارک تاج سعادت باشی؟
کردهای عادت و خو، پردهی خویش باز کن خوی ز خو کردهی خویش
va jenab vahshi mifarmayand:
مکن مباد که عادت کند طبیعت تو بد است این همه عادت به خشم و ناز مکن
hamchenin:
پروانهام و عادت من سوختن خویش تا پاک نسوزم دلم آسوده نگردد