۱۳۸۶ آذر ۴, یکشنبه

پس کجا برم؟

انقدر اینجا شعار دادم که حتی اینجا را هم از دست دادم
آخه یکی نیست بگه: بشین زندگیت رو بکن و وقتی تو کار خودت واموندی، برای دیگران میتینگ نده که حداقل اینجا را داشته باشی که بگی
نمی‌خواااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
نمی‌تووووووووووووووووووووووووو نم
از صبح باید ذهنم را ریز ریز کنم بلکه انگیزه‌ای برای حیات پیدا کنم
قدیم‌ها با خودم دایم تکرار می‌کردم، من مسئولم
گند این مسئولیت بازی هم که درآمد. ارشاد هم که بدتر از بچه‌هام حس زندگی و نفس کشیدن را ازم گرفته. از هر چه کارگاه و هنر هم دچار دلزدگی مزمن شدم
عشق هم که فریبی بیش نبود که خدا خواست با خیالش دست و پامون رو بند کنه. اول و آخر خوشی و اندوه دنیا هم که تکرار پذیر و بی‌مزه شدنی است
خانواده برام از مفهوم بری و تنها حکایت مقدسش مردی است که در تفرش آرمیده
راستی پدر؛ فکر کرده بودی که در چند سالگی داری سفارش من را می‌دی؟
فکر می‌کردی نباشی حتی بزرگ شدنم را ببینی؟
ما که سه کردیم، اصولا موجودات سه‌ای بودیم. شما چرا ؟
فکر نکردی بی تو باید کجا دنبال مفهوم پدر و خانواده بگردم در حالی که یک شهر هنوز تو را پدر می‌نامند؟
حتی از اون شهر و آدم‌هاش بیزارم که همیشه تو را از من جدا کردن
حالا بیا ببین نزدیک به تو رسیدم و از دنیا و لذتش هیچ سهمی نبردم. 
فقط دنبال محبتی گشتم که تو با خودت بردی
من این دنیای زشت و پر از حقه و کلک را نخوام کی را باید ببینم
روزی که از مرگ برم گردوندی فکر کردم چه تاجی سرم زدی.
نمی‌دونستم در واقع مرگ واقعی بازگشتم به این جهان بیگانه و زشتی بود که در مرگ درک کردم
ببخشید اینجا همان جهنم معروف تو نیست؟
حالم خیلی بد و بیماری همه وجودم را گرفته. 
دکتر می‌گه همه‌اش بخاطر بحران‌های عاطفی است.
ذهن قراره دهن جسمم را صاف کنه
حالا کی رو پیدا کنیم برای مدیریت بحران
یعنی هیچ‌کی هیچ‌کی نیست. 
شه عاشقش شد؟


۲ نظر:

  1. تو رو خدا مراقت خودت باش....
    آخه چرا اینجوری میکنی با خودت

    پاسخحذف
  2. بانو جان سلام .

    گاهی فقط باید خواند و شنیدو تماشا کرد. همین.سکوت.

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...