۱۳۸۶ اسفند ۱۵, چهارشنبه

ساعت عاشقی

وقت غروب اگه بیرون باشم و خیلی خوش شانس. یا اول اتوبان صدر هستم. یا اول همت به سمت غرب
اولی آمدن شب و دومی رفتن خورشید
امشب از اون شبای خوش شانسیم بود که حسابی حال داد وهمون وقتی که غروب تنگ گلوی آسمان و منو گرفته اول اتوبان صدر بودم
کلی چیزهای مهم پیدا کردم
اولیش رنگ خط افق بود که از جنس ارغوانیه کودکی می‌زد
اون‌جا بود که فهمیدم، رنگ‌هایی هست که ما فقط از چشم کودکی می‌تونیم ببینیم
منو و غروب کودکی که عطری بین موز و آناناس داشت به رنگ صورتی
شاید برای همین خیلی شاد نیستم. من رنگ‌ها و طرح‌های زیبای زندگی را گم کردم
من آوای سرود کودکی را از یاد بردم
که شکل مخمل داشت ولی مثل شیشه بود
می‌گم
شما حالا مطمئن مطمئنی این ساعت تنهایی من به سر نرسیده؟
می‌شه لطفا به تقویم الهی یک نگاه کنی؟

۱ نظر:

  1. سلام
    خوبي خاله ؟
    ميدونم كه كامنتم رو پاك ميكني ...
    اينم ميدونم كه ردم رو ميگيري و ميدوني هميشه ميام و اينجا رو ميخونم ...
    اين دفعه نتونستم ساكت بيام و برم ...
    اون پايين نوشتين حق قضاوت ندارم ...
    پس چرا در باره من قضاوت كردين و
    حكم اعدامم رو صادر كردين؟
    حتي بهم فرصت ندادين از حرف بزنم چه برسه به دفاع ...
    ساكت شدم و گذشتم ...
    ولي خودتونم ميدونين كه در اشتباه كردين ...
    هنوزم كه هنوزه برام قابل هضم نيس كه چرا كسي مثل شما خودش به گفته هاي خودش عمل نميكنه !!!
    هميشه دم از صبر و محبت بي شرط ميزنين ولي خودتون دو دقيقه دندون رو جيگر نذاشتين كه منم حرف بزنم ...
    به هر حال گذشت ...
    منم ديگه هرگز رو اعصابتون راه نخواهم رفت ...
    ولي نتونستم در برابر نوشته اتون سكت بمونم

    در پناه حق

    اين رسم رفاقت نيس خاله ... من نه جز باند مافيام نه جاسوس كاخ سفيد ... و نه رئيس يه باند مخوف برا تور كردن خانوما ...

    من رز آبيم يه دختر ساده ي ترك
    شايدم يه خر كه سياست بلد نيس تو ربطه هاش داشته باشه

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...