ای داد بیداد
روزگار همچنان بیعشق سپری میشه و من رمقی برای برداشتن حتی یک قدم پیشتر ندارم
راستش از این ماجرای عشق و پیچیدگیهایی که بخصوص برای سنین ما داره که داره همچین یه نموره نا امید میشم
هرکی که میبینم، یا دارم درش دیگری را جستجو میکنم یا موجودی خیالی را که شاید شبی در جنگلی رویاگونه دیدهام
خلاصه که این لطمة جبران ناپذیر به جامعة فرهنگی خودتون میخوره. وگرنه من که خودم رو هزار ساله متعلق به مردم میدونم
ولی دلم رنگ میخواد
طرح
شاید کمی نقاشی حالم را جا بیاره؟
روزگار همچنان بیعشق سپری میشه و من رمقی برای برداشتن حتی یک قدم پیشتر ندارم
راستش از این ماجرای عشق و پیچیدگیهایی که بخصوص برای سنین ما داره که داره همچین یه نموره نا امید میشم
هرکی که میبینم، یا دارم درش دیگری را جستجو میکنم یا موجودی خیالی را که شاید شبی در جنگلی رویاگونه دیدهام
خلاصه که این لطمة جبران ناپذیر به جامعة فرهنگی خودتون میخوره. وگرنه من که خودم رو هزار ساله متعلق به مردم میدونم
ولی دلم رنگ میخواد
طرح
شاید کمی نقاشی حالم را جا بیاره؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر