۱۳۹۰ مهر ۱۷, یکشنبه

چی‌می‌شه





چی‌می‌شه که 
 گاهی به فاصله‌ی یک عطسه ونصفی
از یک آدم خوش‌‌بخت، خوش شانس، گوگولی‌مگولی، مومن ، سر بلند ......
به یک موجود بدبخت و درمونده بدل می‌شیم؟
به فاصله‌ی چند دقیقه از عرش به فرش سقوط می‌کنیم؟
از یک عاشق به یک منزجر
از یک پیشی به یک گرگ وحشی
و ................................. به مرگ
حساب کتابامون غلط از آب در می‌آد
می‌ترسیم و حس عدم امنیت تمام جهان را فرا می‌گیره
همه چیز سیاه و زشت می‌شه



و چی می‌شه که درست از همین نقطه، به عکس جهت تغییر می‌کنیم
از بدبخت ناگهان به خوشبخت
از ناامید به امیدواری در حد خفن
و ........................... الی آخر











خوشحال که می‌شم ، یه سیگار می‌چسبه

وقت خشم، یک نخ
وقت هیجان، یک نخ
وقت راحتی، یک نخ
وقت لذت، یک نخ
وقت  رنج،‌یک نخ
خلاصه یه نخ یه نخ انقدر دود کردیم
که یه روز هم از نفس می‌افتیم و اسمش شد، زندگی
واقعا این زندگی رو دوست دارم
یا سیگار که دشمن زندگانی‌ست؟

لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...