بیخود نیست این حیونی برادرای، پسران آدم، سر از خونهی معشوقهها در میآرن
فکر کن!
از صبح تا شب محبورند مخشون رو بجوند، چهطور دو قرون در بیارن
شب هم که میرسن خونه، پخش صوت کار میافته
بابا، معلممون گفته باید پول بیاری برای ....
بابا، کی برام شلوار جین میخری؟
بابا ، کی پول کلاس فوق العاده رو میدی
آقای مدیر امروز اسم بچههایی که نصف شهریه هاشون مونده، خوند
آقا، قبضها مونده ، همینروزا برق و تلفن با هم قطع میشه
تازه، دختر خان دایی جان هم ازدواج کرده و چشم روشنی یادت نره
عزیزم، کی اون بلوز خوشگله که اون شب پشت ویترین دیدم میخری؟
راستی، صاحبخونه امروز اومده بود دنبال، کرایه خونه
ببین، یادم رفت بگم
مادرت سر شبی زنگ زد ، گفت لولههای آب خونهاش نم میده
........................................ انقده هست برای گفتن که به این صفحات راه نمیده
خب تو باشی، بعد از یک خستگی کش دار روز تا شبانه، دلت نمیخواد بری یه جا از بده بده نجات پیدا کنی؟
والله من که تازه تنهام هستم، دلم میخواد حتا از این چهار دیواری هم در برم
که چشمم دیگه اینهمه چرا و آیای که بر دیوارها نقش شده را
نبینه
وای به اونایی که یک خانوادهی پر جنب و جوش هم انتظار اومدنشون رو میکشند
بابا................... بده
آقا....................بده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر