۱۳۹۰ مهر ۲۶, سه‌شنبه

ممنوعه جات







اصولا هرچیزی که کم‌یاب و یا ممنوع باشه، ما دوستش داریم
هر چه دور از دسترس‌تر، عزیزتر
هر چه ناممکن‌تر، خواستنی تر
هرچه که نفی شود، قیمتش هم چند برابر می‌شود
مثل سیب‌سرخ حوا یا عشق‌های نهانی و دور از دسترس
تا وقتی موضوع کشف نشده‌است، در دل رشد می‌کنه
در عقل جای ندارد
هر چه دورتر، شیرین‌تر
شد حکایت عشق ممنوع که چون ممنوع شد، خواستنی‌تر هم بود 
از وقتی نقب زدم به کانال ترک و دیدن از وسطا به سمت آخر و مکاشفات افزون‌تر از موضوع آینده‌ی سریال
تب ما هم خوابید
عین این دیر آمدن امام زمان که بس‌که دیر کرد، از داغی هم افتاد و چه بسی یه روز هم از مد افتاده باشه
تا وقتی اوایل سریال رو می‌دیدم، برام تازگی داشت سر در بیارم بعدش چی می‌شه
از وقتی موضوع به سمت پلشتی راه باز کرد
بیشتر کنجکاو شدم ببینم کی قراره مچ این خائن‌ها باز بشه و پدر همگی از دم درآد
ولی از وقتی از کانال ترک اواخر ماجرا را می بینم که نه پدر کسی در می‌آد و نه رذالتی کم می‌شه
دیگه همون قسمت‌ها هیجان انگیز اوایل هم از چشمم افتاد
دیگه حالا می‌دونم، نه قراره به این زودی‌ها دست این اهریمنی‌های خائن رو بشه
نه کسی پدر کسی رو در می‌آره و ...... به عبارتی سناریست محترم خدمت حرص و شوق بیننده می‌رسه از باب گشایش صفحات بیشتر
درست مثل عشق
نه بازی عشق
بیا پایین تا بگم












وقتی تازه طرف رو می‌بینی یا کشف می‌کنی
در قالب‌های ایده‌آل خودت جاش می‌دی
هر چه سرعت کم‌تر و قاصله بیشتر
عشق طولانی‌تر
چون هنوز یک‌خروار چیز هست که تو می‌خوای بدونی و ازش سر در بیاری
مثل جور کردن صفحه‌ی پازلی نه زیاد بزرگ و نه زیاده کوچک
تمام زمانی که برای جور کردن تصویر خرج می‌کنی، دوست داشتنی‌ست
ولی از وقتی زمان کش پیدا می‌:نه و تو به تصویر مورد نظر نمی‌رسی، حوصله بر می‌شه
با این‌جال با جد و جهد می‌خوای هر طور که شده، حتا به زور ازش تصویرت رو خارج کنی
اما وسطای کار می‌قهمی، یک قتعاطی کم و یا از شانس تو زیادی‌ست
هیچ رقم هم اون وسطا جا نمی‌شه
کم‌کم می‌فهمی اونی که فکر می‌کردی نیست، اما چون وقت زیادی صرفش کردی
با انکار دنبالش می‌ری
تو می‌شی سیریش و اون می‌شده بادبادک
تا بالاخره یه روز مجبوری باور کنی که اصلا اونی که فکر می‌کردی نبوده
و به تهش می‌رسی
از اون‌جا به بعد هم بس‌که از دست خودت شاکی شدی که باورت نمی‌شه این توهمات تو بوده که خیالاتی زیبا ارائه کرده
دیگه چه‌طور می‌شه بعد از وداعی تلخ ، کار به نفرین و فحش وناسزا می‌رسه؟
چون تهش رو درآوردی و هی به زور دنبالش رفتی و 
هی
نشده
می‌شه رابطه‌ی منو سریال عشق ممنوع که هم‌چین که دارم به  ته،‌  ترکی‌ش که زبونشم نمی‌فهمم نزدیک می‌شم
دیگه دلم نمی‌خواد همون اول‌های جذاب و شیرین را هم ببینم
به گروه خونی‌م نمی‌خوره
اگر از اول آخر عشق را هم می‌دونستیم،‌  قصه‌های عاشقانه‌ای هم به‌وجود نمی‌آمد












قصه‌ی عاشقانه از شوق، هیجان، ناشناخته‌ها
مکاشفات رنگارنگ، هی تازه و نو دیدن
هی غافل‌گیر شدن
وقتی تو همه چیز را درباره‌ی اون بدونی، با چی قراره به هیجان بیای؟
وقتی بشناسی‌ش چطور قراره صد بار در روز منتظر زنگ تلفنش باشی چون حالا دیگه می دونی
کی می‌خوابه؟ کی بیدار می‌شه؟
کی سرش خلوت و کی نیست؟
کی گرفتار و آزاد نیست و ..................... چطور می‌شه از صبح که چشم باز می‌کنی
هیجان یک تماس شیرین را داشته باشی؟
دیگه می‌دونی باید در یک زمان‌های، خاص
حالات خاص
قمر در عقرب و و مریخ در ناهید قرار بگیره تو می‌تونی منتظر یک تماس یادیدار باشی
و خلاصه همه‌ی نشانه‌های عاشقانه‌ای که با شناخت آب می‌شه و ما می‌مونیم و عادت












عادت همونیه که خسته کننده شده
رنج آور
اضطراب آفرین ........  و تو باز هم‌چنان بهش چسبیدی
شاید مال اینه که ما رنج کهنه را به شادی ناشناخته ترجیح می دیم
شاید می‌ترسیم از دستش بدیم
چارچنگولی می‌چسبیم بهش، چون دیگه کار تازه‌ای نداریم
عادت یعنی بی‌اون‌که از دیدنش ذوق زده بشی، بزور ببینیش
مثل آدم سیگاری. آتیش به آتیش به ایست قلبی نزدیک میشه و باز به هر پکش چسبیده
عادت همونی‌ که ما به رفتنش هم می‌کنیم
اما می‌ترسیم بره و دیگر از راه نیاد و تا ابد تنها باشیم 
و همه‌ی این خودخواهی‌ها را نام عشق می‌دهیم
تصویری تکراری شونده‌ی نادوست داشتنی، به‌زور چسبیدنی










فکر کن
وقتی به دنیا می‌اومدیم، یه دسته کوپن می دادن به نام سهمیه‌ی هدفهمند شده‌ی عشق
تو دیگه برای ترک سومی هراسی نداشتی چون هنوز
چهارمی و  چندتا کوپن دیگه دستته
و میدونی بزودی نوبت بعدی می‌رسه
مثل رسیدن اتوبوس‌های خالی که تا دلت بخواد برای نشستن جا داری
شاید کمتر وحشی‌بازی در عشق از خودمون بروز می‌دادیم
به‌نام، عشق
عشق من
مال من من
من
من
من
من

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...