مشکل همیشگی من با عبادات و روابطم با شما همیشه یهچیز بوده و از جایی که شما ما را فراموشکار آفریدی
چنان درگیر ماجراهای زندگی میشم که ایراد را از خاطر میبرم
اشکال همیشه در توقع من از شماست
همینکه فکر میکنم تا وقتی متصل به شما صبح از خواب برمیخیزم تا شب که دوباره از دار دنیا میرم
بایدد شما و همهی ملائک و یکصد و بیست و چهار هزار پیامبرت باید مراقبم باشید تا خار به پایم نره
و این همونجاییست که یهو خسته میشم و میزنم کنار جاده که
پس تو کجایی؟
و اینجوری راه نمیده
همیشه میدونم که از سر نیاز خودم نماز میخونم، بابت همین آرامشی که در ارتباط با شما بر من مستولی میشه
ولی مثل عشق، این هم پای بده و بستون رو به میان میکشه
لابد باید همینکه من با شما مرتبطم، همهی اشرار بشریت به راه راست هدایت و دست از پلیدی بردارند که آزاری به من نرسه
خب قربان ما که از ازل خطا کار و فراموشکار آفریده شدیم
پس نقص از آفریدههای شماست که یا مقیم محلهی بد ابلیسند و هوای نفس لحظهای آرامشون نمیذاره
یا مثل من انتظار دارند همه فراموششان کنند و خدشهای به زندگیشون وارد نشه
که خب با این چند میلیارد مخلوقات مقیم شما در زمین این معادله راه نمیده
ایمان یعنی تو به چیزی با تمام وجود باور داشته باشی
و کفر یعنی تو نفی چیزی را کنی که بهش ایمان داری
و این فاصلهی بین ایمان تا کفر همان نقطهی لغزش و خطاهای ماست
مثل مواقعی که در اوج ایمان به شما ترکت میکنم، خسته میشم و کم میآرم
و دیگه به درگهت نمیآم
گو اینکه تقریبا نیم مخلوقات شما به همین دوگانگی دچارند
اما نمیشه یه سیستمی طرح کنی که ما رو از اونایی که نمیخواهیم کاریشون داشته باشیم و
کاریمون داشته باشند با حفظ فواصل چندین فرسخی دور نگه داره؟
اینم شد سیب که آفریدی که نخوریم؟
فکر نمیکنی یه نموره سیستم شما از ازل ارور میده؟
میشه یه ریکاوری انجام بدی و ما رو از برخیهایی که برای انگلشان هیچ دارویی نیست
یهجورایی سوا کنید قربان؟
این آزمایش و خطاهای شما بدفرم ما رو بیچاره کرده است قربان
یا با ابلیس کل انداختی، یا با نخلوقاتی که برای جانشینی خودت ساختی
به هر حال که این رسم خدایی نیست
بعد برخی شاکی میشن که چرا نیچه میگه: شما مردید؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر