کارها تمام و میتونم راهی جاده بشم
ولی پام نمیکشه
چون هوای ابری رو دوست ندارم که عاشق نورم
نور زرین و گرمی بخش آفتاب و از جایی که چلک حتا وسط تابستون هم به زور ساعتی آفتابی میشه
و بهطور معمول مه تا پشت پنجرهی اتاقها میرسه
چنانکه تو دست دراز کنی و تکهای ابر برای خودت بچینی
هنوز موندگارم در ایران پایتخت کثیف تهران
تابستون دعا میکنیم آفتاب نیاد و
پاییز دلمون آفتاب میخواد
کاش دو بال پرواز داشتم که فصلی کوچ میکردم
به هر جا که دلم میخواد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر