۱۳۹۰ آبان ۴, چهارشنبه

کوچ پاییزانه





کارها تمام و می‌تونم راهی جاده بشم
ولی پام نمی‌کشه 
چون هوای ابری رو دوست ندارم که  عاشق نورم
نور زرین و گرمی بخش آفتاب و از جایی که چلک حتا وسط تابستون هم به زور ساعتی آفتابی می‌شه
و به‌طور معمول مه تا پشت پنجره‌ی اتاق‌ها می‌رسه
چنان‌که تو دست دراز کنی و تکه‌ای ابر برای خودت بچینی
هنوز موندگارم در ایران پایتخت کثیف تهران
تابستون دعا می‌کنیم آفتاب نیاد و 
پاییز دل‌مون آفتاب می‌خواد
کاش دو بال پرواز داشتم که فصلی کوچ می‌کردم 
به هر جا که دلم می‌خواد

لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...