۱۳۹۰ مهر ۲۹, جمعه

ما زودتر، ما بیشتر



هر چی جدایی یادم می‌آد، به دعوا و بد و بیراه ختم شده
امروز  فکر کردم ، چرا با همه درست در وقت رفتن یه جار و جنجال راه می‌اندازم؟
نکنه خروس جنگی‌ام؟
با خودم رو راست تر که شدم، دیدم
در خشم و دعوا راحت تر می‌تونم کسی رو ترک کنم تا در صلح و آشتی
اگر آشتی و خوش خوشانی باشم که نمی‌شه دل کند و رفت
حالا این‌که بعد از ترک اون‌ها آروم‌ترم تا وقتی خشمم می‌خوابه و اثرات سم‌زدایی عاداتم ناگهان به‌روز می‌شه یا نه؟
 بماند
 همون ایام حسرت و پشیمانی‌ست که چرا اصولا فلانی رو ترک کردم؟
یه‌خورده که رو راست تر شدم یادم افتاد، ترس این هم که دیگران ترکم کنند به‌قدری زیاد بود که 
خودم جای پام خشک نشده
به محض رویت اولین علائم، جدا سری 
می‌رفتم
که کسی بهم بدرود نگه
دلم خوش باشه همیشه من بدرود گفتم
اما دیگه در اینک صادق، 
حقیقتا نمی‌دونم همه‌ی اون رفتن‌ها و جنگ و جدل ارزش چیزی را که از دست می دادم را داشت، یا نه؟
چه بسی می‌موندیم و چهار قطره اشک می‌ریختیم و طرف با خودش نمی‌گفت: عجب خریه و
ما الان این‌چنین تنها نبودیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...