۱۳۹۴ آبان ۴, دوشنبه

حیرت




یهو خیال‌م آشفته شد، مبادا یکی از حرف‌های عصرم وارد وهم بشه
و تصور کنه نه که داستان‌های فرا و ورایی داشتم
موضوع به‌قدری ساده است که نمی‌تونم بگم
 برداشت من از رخ‌دادها تا فهم خواننده از نوشته‌ی من ، دوتا می‌شه
مثل وقتی که بنا باشه برای کسی جوک تعریف کنم
به‌قدری ضایع می‌شه که یارو بر و بر هنوز منتظره به جای خنده دارش برسه
من دارم می‌رم
گفتم ضایع یاد اتفاق ظهر افتادم
یه موتوری کنار خیابون و در جهت عکس  و ... اینا منتظر بود ، رفتم کنارش و ازش آدرس پرسیدم
سر بلند کرد و با دست مسیر روبرو رو نشانم داد و گفت:
میری میری تا به یه چهار راه می‌رسی.
- اولین چهار راه؟
شک کرد. نگاهی انداخت نه که یارو سوته!:
- یه چارراه خیلی ضایع‌ست . ببینی از ریخت نکبت‌ش می‌فهمی
منظورش چهاراه دماوند بود
خلاصه که
بچه بودیم تو یکی از اون کتاب اجباری های درسی خونده بودم،
 ماه و خورشید و ستاره و .......... همه نشانه‌ای از حضور خداونده
این چند روزه تا دلت بخواهد، غافل‌گیری
میهمان سرزده، آدم هی رفته و هی اومده و ............. داستان رد پاهای بسیار زیادی‌ست
که در این ایام در جای جای زندگی‌م از خدا می‌بینم
چنی دقیق
چنی محاسبه شده
چنی فوق العاده
ظهر که نمی تونستم صد بار نگم: الهی قربونت برم که این همه دقیق و ....... 
روزی سی چهل بار سجده‌ی شکر بابت وقایع بسیار ساده
ولی اساسی
و می‌فهمم چه‌قدر زیاد زیاد زیاد باید مراقب هر فکر و تصوری باشیم
که ما از روح خداییم  


به همین سادگی هول برم داشته که
وای من که تا حالا هیچی از این ماجرا نفهمیده بودم
پس اون همه سال چه غلطی می‌کردم؟
این که خیلی ساده بود
سی چی اون همه جفتک پرونی داشتم
سر به کوه گذاشتم
سینه‌ی جاده شکافتم



در من بشارتی هست 
در عجبم زین خلق
که بی این بشارت شادند 
   شمس


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...