۱۳۹۴ مهر ۲۴, جمعه

ناشناس بازی تعطیل



الان دست و پام به لرزه افتاده و دارم پس می‌افتم

نه‌که فکر کردی از ابلیس شنگول‌تری که بتونی از پس من بر بیای؟
منی در کار نیست که به خشم بیاد
بلرزه و داغ کنه و ....... اینا
فقط هوش‌م فهم می‌کنه که هر دو ناشناسی که داره کامنت می ذارن هر دو یکی‌ست
حالا کار هر موجود بیماری که می‌خواد باشه
مرا چه باک؟
اما بگم
دیگه هیچ کامنت ناشناسی روی صفحه نخواهد نشست
چمی دونم کدوم ذهن بیماری دل‌ش می‌خواد عقده‌های خودش رو در این‌جا خالی کنه
ولی از جایی که ناشناس عمل می‌کنه
من باید لابد به تمامی ورودی‌های گندم مشکوک بشم؟
پاشو صحری بخور ناشناس
گذشت زمانی که گندم سالی هزار بار تعطیل می‌کرد و بهش بر می‌خورد
این گندم دیگه گندم هزار سال پیش نیست
هم می‌نویسه و هم به ذهنیات مغشوش ابول بشر می‌خنده
خلاصه که اگر بعد از این همه کلنجار با خودم هنوز بخوام دل به هر نجوای در حال گذر
از پشت این پنجره‌های رو به خیابان بدم
باید روزی ده‌بار خودم رو بزنم و گاه ریز ریز کنم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...