۱۳۹۴ مهر ۱۳, دوشنبه

الهی عروست کنم




این بستر هم شده پل صراط
این چند روز بدترین ایام رو تجربه کردم
تا جایی که سرماخوردگی پیوند خورد با اصوات لاینقطع ذهن و تاریخ دور
و این صداها همان تله ی انفجاری تمامی عمرم بود
صداهای مادرم و یا بی‌بی که نذاشت کل عمر رو زندگی کنیم
صداها تکرار می‌شد و من نرم نرمک می‌رفتم به سمت برزخ و بعد هم دوزخ
تب دار و لرزان با ریه‌ای آتش گرفته یک به یک مرور می شد
پس چرا هیچ یک نبودم؟
چرا چیزی نشدم؟
این همه حرف و امید و آرزو همگی در هم برای من بود و در آخر
نه بی‌بی ماند و نه پدر، مادر هم که از آغاز مادر من نبود
الهی عروس بشی
ایشا... فارغ التحصیلی‌ت
تو دختر بابایی
تو عزیز دل مایی
ته تغار حاجی
امید خانواده
آینده‌ی مادر
دخت تفرش
خواهر برادر ....................................... این همه سمت و مقام و واویل
در حالی‌که چیزی نبودم
یا اگر هم بودم بین این همه لقب گم گشتم
خیلی‌هاشم آزمودم نه که همه‌اش هیچ
ولی هیچ‌یک تهش خوشبختی و رضایت نبود
حالا منم و هیچی و بستری بوی تب گرفته که حتا  کسی جز شما ازش خبر نداره
منم و تنهایی‌های ابدیم
بگم چی؟
 کاش هیچ کسی وردی به گوشم نخوانده بود و توقعی بی‌جا ازم نداشت
کاش گذاشته بودن برای خودم مثل علف بیام بالا
ولی الان با خودم درگیر نمی‌شدم که چرا ته زندگی من موندم و این همه هیچ
پس چی شد اون‌همه داستانی که از بچگی به گوشم خوانده بودند که من 
آنم که رستم بود پهلوان
مثل پدرم نشدم
نه مانند مادر که شکر پروردگار
من شبیه هیچ کس نیستم
باید چی می‌شدم و کی؟
ولی من هیچ کس نیستم
و این دردی‌ست که هر یک از ما بعد از جوانی حمل می کنیم
پس چه شد آن‌همه وعده و وعید که از دنیا گرفته بودم؟



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...