۱۳۹۴ مهر ۱۳, دوشنبه

دندان مادری




پاری وقت‌ها این‌طوری می‌شه
و من هیچ‌گاه نفهمیدم که این‌گونه مواقع 
چی رو از کجا می‌گم که می‌خوره به هدف؟
داشتم نماز ظهر می خواندم که همراه به صدا درآمد
بعد که به سراغ‌ش رفتم، از تعجب شاخ درآورده بودم
و با پیگیری و تماس داستان صبح‌م ورقی تازه خورد
پریسا بود 
خلاصه که به هر ترتیب و هر گفتگویی که شد، آشتی کردیم
و قرار شد به زودی ببینمش
این یعنی چی؟
بعد از اون همه زر زر دیشب تا حالا؟
بعد از دو سال
بعد وقتی که می‌گم، آقا مراقب تفکرات و حرف هایی که به زبان می‌آرید باشید
به خود خدا اون هست و یک لحظه هم از ما غافل نیست
تمام حرف‌هایی که از صبح و بعد از مکالمه با بانو همسایه پشت ذهن‌م تلمبار شده بود را بهش گفتم
بخشیدم و بخشید و قرار ملاقات همین زودی‌هاست
فقط گفتم صبر کنه تا حالم خوب بشه
چون به قدری دلتنگم که می‌خوام وقتی توی در دیدم‌ش، محکم بغلش کنم
از ته دل و سیر فشارش بدم
و قربون صدقه اش برم
مادرها نمی‌تونن دندون بچه‌ای رو بکنند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...