
وقتی پسه ذهن، پروتکل بشری ثبت شده، هر تخطی از قوانین هیچ کجا هم که ثبت نشه
در ضمیر ناخودآگاه، ثبته
و ضمیر ناخودآگاه همان بخشیست که ادارهی امور زندگی ما رو به دست گرفته
زیرا
ما از تواناییهای خود به نام حامل روح الهی آگاه نیستیم و در توافقات گم شدیم
اوستای زندگی و تصمیمات نیستیم
در دستان باد رهگذر درماندیم
از روز اول نمیدونستم که این باور منه که خدایی میکنه
اگر بهش نیرو بدم، هر دری باز یا بسته میشه
سدی معنا نداره و نمیشه و نمیتونم و ..... اینا بره پی کارش
زیرا که او میتونه کافیست بخواد
و اینکه ما عمری چشم و گوش و دهنش رو بستیم اصلن حضور نداشته باشه
ما رو بدل کرده به انسان امروز
و لحظهای که تو کار رو انجام میدی، مثلن دزدی، خیانت، ... چمی دونم خارج از توافقات اولیه
باید منتظر عقبه اش باشی
چون در قوانین تو بد عقوبت داره و تو اون رو پذیرفتی حتا اگر در زبان نه
ما دکمهی انفجارها رو میزنیم
وقتی به یارو میگم:
ببین دوست عزیز
اصلن خدا و پیغمبر رو رها کن، فقط همین بس که باید ته شب با خودت خوشحال باشی؟
باید از خودت راضی باشی؟
باید آرامش کافی برای عدم انتظار بلایای طبیعی و غیر طبیعی رو داشته باشی؟
باید با چیزی بهنام وجدان به صلح رسیده باشی
که هنگامهی بلادست و پات رو گم نکنی، خودت رو نبازی و باور داشته باشی
نه چیزی قرار نیست بشه
چون من کاری نکردم که مستحق بلا باشم
منتظر بلا نبوده و نیستم
پس این هم آزمونی گژذراست
یعنی من که همیشه همینطوری از آتش ابراهیم گذشتم
با عدم باور و آرامش عمیق در رابطهام با قدرتی برفراز هستی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر