۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۰, شنبه

در ریم که صاحبش اومد


ایمیلی به دستم که نه به رایانه‌ی یارانه‌ام رسیده 
خط نویس که نه تایپ شده توسط یکی از خوانندگان ناشناس گندم
که چرا فیس می‌آی؟ این چه وضع‌شه؟ از دماغ فیل افتادی؟ از همین جملات گوهر بار
من که هیچی
شما چه طور؟
شما بگو در خونه‌ی من باز
باید هر کی رسید سنگی درش بندازه
سوت بزنه یا زنگ و در بره؟
حتا در بچگی هم جرات نداشتم زنگ هیچ خونه‌ای بزنم و در برم
یعنی دروغ چرا
پا نداد که بفهمم این‌کاره‌ام یا نه؟
تا روزی که از دست خانم والده فرار نکرده بودم به خونه‌ی بخت
ما حتا یک‌بار هم به تنهایی رنگ خیابان‌ها را ندیده بودیم
چه بسا من هم یکی از همون اراذل بودم و شاید هم نه؟
یادمه در راهنمایی با پسرهای مدرسه حال دخترها رو می‌گرفتیم
یادم هست از دیوار راست بالا می‌رفتم
اما
یادم نمی‌آد جرات حرف زدن مثل آدم را داشته بوده باشم
هر چه می‌کردم یواشکی بود و دور از چشم احل منزل که در آرزوی اولاد پسر می‌سوختند
نتیجه این شد که ما شدیم آقا داداش خونه و پسره هم شد آبجی داداش
با این حساب‌ها هیچ بعید نیست اگر راه می‌داد من هم زنگی می‌زدم و فرار می‌کردم
وای بچگی
چه کارها که نذاشتند با تو کنیم و شد
عقده برای روزگاران امروز
زنگ که نزدیم، اما زنگ رو بلد بودیم از جا بکنیم تا دست کسی به زنگ ما نرسد


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...