۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۴, چهارشنبه

انرژی عشقولانه




زندگی همین‌طوری‌ها پیش می‌ره
از همون روزی که حس خوبی وجودم را گرفت و نیت به عاشقی کردیم
همین‌طور انواع رفته، نرفته، مانده، نمانده‌ی عاشقی در زندگی داشتیم
هم‌چین عین کمد مملو از لباسی که تا درش باز می‌شه، همه رو سر ریز می‌کنه بیرون
از کجای ناکجا ریخت وسط زندگی‌مون
البت که جایی نمی‌رم و پرونده‌ی تازه‌ای گشوده نمی‌شه 
اما
خوش‌به‌حال اونی که در آینده هم بتونه عشاق گذشته را در صلح و صفا و دوستی حفظ کنه
یعنی خوبی زندگی و روابط من همین بود
کسی راه به کشف و شهود نمی‌گشود و عشق در سینه حبس
جاودانه می‌شه و شاید هنوز در فرداها امید رسیدن به نتیجه در برخی دل‌ها باقی‌ست
خلاصه که همین‌طوری دارم انرژی عشقولانه می‌گیرم و پیشنهاد شرافتمندانه
اما اون‌جای کار هنوز عیب داره
این‌که، ترجیح می دم همیشه در حباب رمز و راز باقی بمونم و شاید مثل همین حالا
خاطره‌ای دور از دست رس
شاید هم اگر باب میلم بود که نه حتمن اگر باب سلیقه‌ام بودند، به مکر و سیاست نمی‌رسید و به خودم می‌آمدم و 
عاشق بودم
زیر لحاف کرباسی، چم‌دونه کسی؛ چه‌می‌کنه کسی؟
حالا این‌که اون‌ها هنوز من رو در پرده‌ی ابهامی راز آلود نگه‌داشتن هم برمی‌گرده به ذات آدم نکن بدترکن
منظور کلام
تا توجهت می‌ره و روی عشق می‌شینه، عشق از در و دیوار می‌ریزه
و هنگامی هم که این انرژی به غم و نکبت بره
چیزی برنداشت نخواهد شد، جز همان نکبت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...