تا به یه دکتر میگی: سیگار میکشم
زود چشماش تنگ میشه و ذهنش میره اونجا که نباید بره
دیروز رفتم خدمت حکیم محله، عقب افتاده که نیستم، اما طبیعت رو بیشتر از شیمی باور دارم
همینطوری هم ازش پاسخ میگیرم
وقتی من عاشق و خادم طبیعتم، تو باورت میشه منو ندید بگیره؟
بیست و چند ساله بودم که اطبا فرمودند سنگ کلیه دارم و اوضاع وخیم و باید برم برای سنگ شکن و بیمارستان و ...
یه حکیم مومن تبریزی داریم اینجا که همین چند قدم بالاتر از خونهی ماست
اونموقع خیلی شهرت نداشت، اما من طبیعت زاده دل به او دادم
نبضم رو گرفت و یک کیسه از انواع عرقیات و دم کردنیها به دستم داد و راهی خونه شدم
دیگه کسی از سنگ خبری نداشت و مام غافل شدیم از این:ه به هر مناسبت سر بریم پیش حکیم
دیروز در سرکشیها به طب سنتی از طریق گوگل
افتادم یاد حکیم و به ایکی ثانیه خدمت ایشان بودم
البته نه به همین سادگی، بیمار پیش از من فرماندهی کوفت و درد اونجا بود
خلاصه که نوبت به ما رسید و نبضرفت در دستان حکیم
دوباره دو کیسه بارمون کرد و برگشتیم خونه
البته که فرمود درناحیهی سر کاری از ایشان ساخته نیست که به پیشگیری از آب مزوارید راه بده
اما ایشان معتقد است، تمام بیماریها از باب تغیهی غلط ماست
خلاصه که کلی هم خط و نشان که دفعه دیگه میآی باید سیگار را ترک کرده باشی
یه جور میگن، ترک
که خودت شک میکنی نه که منقلی بودی تا حالا؟
حالا
کلی تا شب باید این رو با اون قاطی و معجون میساختم برای مصارف بعدی
و هی طبق دستور نوشیدیم و حب انداختیم بالا تا وقت خواب
نمیدونم آخرین باری که ساعت 10 از خواب بیدار شدم کی بوده؟
وقتی چشمم به ساعت افتاد
دود از سرمان بالا رفت
نه که ایی طبیب منو با یه آدم معتاد و همه چی تمام اشتب گرفته باشه؟
ایی چی بود که هنوز چشمام باز نمیشه
یه چی بین خواب و بیدار
فقط با چند قلم از طبیعت پاک خدا
شنبه باید برم بگم، حکیم من که برای ترک اعتیاد نیومدم
با این دوا درمونت که از کل زندگی باز میمونم
پس کی برم توی کارگاه؟
چون همین الان هم به زور چشمم باز و دارم یه چی مینویسم
و به گمانم باید برگردم به اتاق خواب
خدا خودش امروز رو به خیر و خوشی به سر کنه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر