۱۳۹۳ مرداد ۱۴, سه‌شنبه

آدرس بعدی



دارم شکل مرتضی عقیلی می‌شم، در نقش ... تفی در فیلم مهدی مشکی و شلوارک داغ
یعنی هیچ جمله‌ای در عالم نگاشته نشد در این حد که با زندگی و یا خود من حس همزاد پنداری وسیعی داشته باشه
  دیالوگ معروف آقای عقیلی در این فیلم
رفتیم کلاس اول، هیییییییییییییییین بابامون مرد
رفتیم کلاس دویم، هیییییییییییییییین ننه مون مرد
دیدیم جخت پامون برسه به کلاس سوم
نوبت خودم شده، مام ترک تحصیل کردیم
رفتیم دو واحد یکی بچه‌داری و زناشویی برداشتیم
یارو فیتیله داشت، نفت نداشت
رفتیم دنبال ساخت و ساز و جاده شمال
تصادف کردیم در حد مرگ
گفتیم حالا که بناست خانوم بشیم و یه گوشه بند بشیم، ارشاد حال‌مون رو گرفت و اون هم از کتابی شد که
پابه پا به زندگی‌م گند کشید
بس‌که هر چی نوشتیم سر زندگی‌مون هوار شد
ترک قلم کردیم و کتابت بوسیدیم و گذاشتیم برای نویسندگان شهیر
رفتیم سراغ نقاشی هییییییییییییییییییییییین و 
به شانتال دل خوش کردیم هییییییییییییین

بریم سر اصل ماجرا
از اول سال تازه همه‌اش بیمار بودم و یه لنگه پا یورتمه رفتیم
بعد انداختیم گردن نحوست سال جدید
از باب آب مروارید پس افتاده بودیم، قطره از فرنگ رسید
ذوق کردیم و خنده بهمون نیامد
از اول هفته که همه‌اش در بستر بودم و حال خراب
سه روزه هر روز پیش یک دکتر رفتم تا امروز که دیدیم، هیییییییییییییین
جخت باهاس بریم ور دل حضرت پدر که آسمان
 پوکید
جناب دکتر فرمایش فرمودند:
به این می‌گن آلرژی نقاشا
نه اینش رو بگم که:
 از بچگی همیشه درگیر سینوزیت حاد بودم
حاد انقده که دل‌تون نخواد
امروز طبیب باشی فرمود
سینوزیتت آلرژیک شده و باید دو مورد از زندگی‌ت حذف بشه
اول سگ خونه
دوم هر نوع مواد شیمیایی، اول از همه‌اش رنگ
از عید به کوب نقاشی و به‌کوب بستر بیماری
چی فکر می‌کردیم چی شد!!
بس‌که عزرائیل رو پیچوندم، اسباب داده دستم برای خودکشی
خب ما که تنها موندیم و دل‌خوشی‌مون شد شانتال و نقاشی
حالا که بناست هر دو حذف بشه از مدار
مسیر بعدی کجاست؟
نبش مقبره‌ی حاجی
واقعن چی این همه می ذاره تو کاسه‌ی زندگی من؟
از مطب دکتر یعنی خیابون سنایی عر زدم تا داروخانه و بعد مرکز سی‌تی‌اسکن و حالا هم خونه
من هیچی نمی‌گم، تو بگو از این به بعد چه غلطی بکنم؟
جز مرگ

۶ نظر:

  1. وقتی صورت آدمی میان و گریه و خنده باشه بهش چی میگن؟ یه حالتی که ماهیچه های صورت همچینی هنگ می کنند ):) «گرخند» ....

    پاسخحذف
  2. خنده که نداشت ولی شما می‌تونی بخندی اونم از ته دل. کی به کیه؟ اهل بیت ما که جمیعن دارن می‌رن میهمانی و نه خانی اومده و نه خانی رفت. شما هم بخند

    پاسخحذف
  3. والا چه عرض کنم- اون دیالوگ اول متن خوب خنده دار بود- من که نمیدونستم آخراین متن به کجا می کشه.....

    پاسخحذف
  4. شمام جدی نگیر. شدیدن نیاز دارم یه غری بزنم از یکی شاکی بشم به یکی تیکه‌ای بندازم و از سر ناچاری قرعه به نام شما افتاد همشهری عزیز

    پاسخحذف
  5. هاها.....:) راحت باش - برای قاسم دیگه در این سن و سال، خود سانسوری دیگه نوبره- خنده - گریه هر چه احساس کنه رو به زبون می آره و نشون میده- گیرم بعضی وقتا شایدرفتار و گفتارش خوشایند بقیه نباشه- اما سعی میکنه خودش رو چیز دیگه ای نشون نده-- شما هم بابام جان کلا کارت سفید دارین که این قاسم رو هر طور صلاح میدونین گوش مالی بدین وحتی مثل دایی جان سرش داد بزنین: قاسم خفه شو ! مزخرف نگو! :))) اون که بدل نمی گیره- گیرم بعدش فقط لبی گاز بگیره وبره کنج اتاق ولی بعد چند دقیقه دوباره شروع می کنه به افاضات و مزخرف گفتن.....:)))))))
    در ضمن این حکایت آلرژی و فیلتر و مشکلات تنفسی رو شدیدا جدی بگیرین... از وسایل و ابزار یراق فروش های چهار راه حسن آباد یک فیلتر اساسی چند لایه بگیرین

    پاسخحذف
  6. اين قاسم هميشه در جنگ‌ها وفاداري‌ش رو به من ثابت كرده. اما
    از آدرس و توضيحات تشكر و لطفا يه آدرسي چيزي هم بده كه ذهن رو هم فيلتر كنه
    پنداري بابام جان ما هر چي مي‌كشيم زير سر اين ذهن نكبتي باشه
    حتا تصور فيلتر و فيلتر شكن و ... هم هنوز به دادش نرسيده و چهار چنگولي به رختخواب چسبيده
    چمي‌دونم شايد وقت رفتن رسيده يا يه چي تو همين مايه‌ها
    جسم ياري نمي‌كنه بلند شم بزنم تو گوش آلرژي... نگار من به نيشابور ....

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...