۱۳۹۳ مرداد ۲۶, یکشنبه

چه تکرار عجیبی




داشتم ته سیگار رو توی زیرسیگاری خاموش می‌کردم که صدای پشت ذهنم گفت:
چه تکرار عجیبی،‌خسته نشدی؟
چندمی‌ش بود؟
نمی دونم. یعنی یادم نیست
هزار سال ازش گذشته
فقط اولین‌ش به خاطرم مونده
باقی‌ش به بهانه‌های بسیار یکی بعد از چایی
قبل از خواب و ....
البته که همون روزی چندتای اخیر و ترس آب مروارید
شاید اگه مثل گذشته بود بهش فکر هم نمی‌کردم
اما این روزهای عمره که داره دود می‌شه نه از بابت سیگار
سیگار روزگار رو به یاد آورد
عمر در حال رفتن و من که مدتی‌ست ساکن شدم
یعنی نه که بخوام و نشه، نه میخوام و نه حس‌ش هست
همین‌طور یه لنگه پام توی اتاق خواب مونده
حس‌ش نیست زندگی کنم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...