۱۳۹۳ شهریور ۸, شنبه

جلال تا عزیز



امروز که به یمن پیدا شدن خودرو مسروقه‌ی جناب همسایه
کلی شاد شدم
بعد از یه نخود کار در کارگاه آزاد شدم
باید عزیز حالم رو در پیت می‌کرد
یعنی نمی‌دونم چی می‌شه به چنین پدری گفت؟
چه‌طور رو داشت که خودی آفتابی کنه؟
این بچه مادری هم داشت؟
شاید نداشت؟
پدرها هرگز حسی که مادر پس از نه ماه حمل نوزاد پیدا می‌کنند را
نسبت به فرزندی که می‌ذارن جلوش و می‌گن: چشمت روشن. بچه‌ی توست
نمی‌تونن داشته باشند
منکر تعلق خاطرشان نیستم و نه در اندازه‌ی مادر
چه‌طور می‌شه آدم بین چهار فرزند یکی انتخاب کنه؟
شرمم که مادر هم حضور داشت

نامش 'عزیز' بود، پدر کودک گمنام ایزدی
 چهار ساعت پس از مرگ فرزندش به بالین او رسید.
 جلال بدر پیسو و همسرش هنگام فرار از دست داعش مجبور شده بودند عزیز،
 فرزند چهار ساله‌شان را که معلول بود، رها کنند.
هنگامی که عکس و گزارش بی‌بی‌سی در باره عزیز در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد، بستگان او پدرش را آگاه کردند.
جلال به سوریه رفت و امیدوار بود که فرزندش را با خود به کردستان عراق ببرد.
 اما او دیر رسید. عزیز صبح زود همان روز فوت کرده بود.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...