نمردیم و بالاخره این ریشمان از دست اداره از ما بهترون درآمد و گلی آزاد شد
شکر که نتیجه تلاشمان را گرفتیم. حال بعد از چاپ چه بسر گلی خواهد آمد؟هر دو پنا ه میبریم به خداوند مهر
انسان از قدیم حکایت کنار گود بشین لنگش کن بوده و خواهد بود. دنیا یعنی همین
دنیا همان جایی است که تا برای دادن داری همه هم تو را میخواهند. از صغیرو کبیر. میشه در خونه رو باز بذاری و سفره طعامی فراخ پهن کنی و کسی بدان راه نیابد؟اما اگر سفرهای نباشد، ورودی هم نخواهد بود؟ اگه ما اینطور با هستی مواجه بشیم، چه انتظاری میتوان از هستی داشت؟
اوضاع خراب نیست. دچار سکونم. سکونی سامت و مسخ. شاهدی تنها برای نظارهء آفرینش من در من. من در کنار تو . تو در کنار من
تا حالا که گمان براین داشتیم که همه از یک جفت و همدم هستیم چه کردهایم ؟ حالا که ناتنی از آب در آمدیم بکنیم ؟
همیشه میاندیشیدم چطور میتوان فرزندان یک پدر و مادر بود و چنین متضاد بود ؟
نمردیم و چشممان به جمال زن اول جناب آدم، بانو لیلیت هم روشن شد. زنی نیمه انسان و نیمه جن! محشره نه؟
اگر باور کنیم نیمی از بشر محصول کارخانهء حوا و نیم دیگر از باغ ، لیلیت شر هستیم. تکلیف چرایی ها و چگونگی ها هم روشن میشود. باور کن
تا زمانی که در باورم همه از روح خدا بودیم زیر پای هم را خالی میکردیم. حالا که نژاد ما به زیر سوال میرود. نه ازمجوز بهخواب رفتهء گلی که ناگاه امروز به دستم رسید، به آسمان پر میکشم و نه از حزن سوگ حسین به پستو میبرم
دنیا خنثی شده و از من میپرسند تو چراخنثی شدی؟ باورهای شیشهای همه شکست و سرمای حیرت به جانم نشسته. شاید من از نژاد لیلیت و شاید از نژاد حوا باشم؟
از هر کدام که باشم فرق ندارد که خواهر برادرانم محصولاتی بین این دو جهانند و زمین جایی سخت وهم برانگیز است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر