۱۳۸۵ دی ۲۲, جمعه

فکر کردی که



کاش می‌شد یک وقت ملاقات می‌داد. هزار سوال دارم که جواب‌شون فقط پیش اونو که خالقه. می‌پرسیدم: وقتی که منو آفریدی می‌دونستی که چقدر قراره تنها باشم؟
می‌دونستی در این زمین همزبونی نمی‌شه داشت؟ فکر نکردی بعد از لذت خلقت چه بر سر من خواهد آمد؟
فهمیدی موجودی که اراده‌ات بر او نشسته قراره یک زن باشه. زنی با تمامی زنانگی یک زن. زنی از جنس مهر از جنس عشق و از جنس مادر؟ منی که قرار بود تنها بمونم، واقعا فکر می‌کنی لازم بود اراده به خلقتم کنی؟

من و قمری‌های خونه

    یک عمر شب‌های بی‌خوابی، چشمم به پنجره اتاق بود و گوشم به بیرون از اتاق. با این‌که اهل ساعت بازی نیستم، ساعت سرخود شدم.     ساعت دو صبح ک...