۱۳۸۵ دی ۳۰, شنبه

ماهی بیچاره


سلامی ترش و شیرین
هستیم و شکر که خوبیم. آسمان همچنان زیباست. گواین‌که به پایتخت رجعت کردیم و سرب ناب استنشاق می‌کنیم. اما سفری بود نه مثل هر سفر دیگه
از ماهی بگم که نسوخت و بالاخره خورده شد
من‌که لب به ماهی نزد‌م. مرد ماهی‌گیر مقابل چشمم، بیچاره‌های مادر مرده را زنده زنده، شکم درید و پوست کند! بعد می‌گن چرا
هیچ‌وقت
ماهیرگیر جماعت خوشبخت نیست؟
با اوضاعی که دیدم، آنی هم که در تور می‌یابند، به‌زور از دریا می‌ستانند. یاد فیلم‌های فارسی بخیر که ماهی‌گیر روزی به دریا می‌رفت و همسرش هزار سال به انتظار او می‌ماند
مثل گردو
گردو هم با انسان خوب نیست. با چوب درخت‌ها را می‌زنند تا گردوها بریزند. خب، چیزی که عوض داره گله نداره؟

۳ نظر:

  1. دوست عزیز با تشکر از اینکه لینک باکس خبر را در وبلاگ خود قرار داده اید. در قسمت پیوندها به شما لینک ثابت داده شد

    پاسخحذف
  2. منم هوس ماهی کردم....
    و یاد حلزون افتادم....
    خوشمزست خاله هااااا
    این مهمون مریضه سرما خورده یه من... داداش بزرگه یه دایی کوچیکمه....
    ولی خب هیشکی دایی کوچیکه نمیشه که....

    پاسخحذف
  3. آزاده نکنه فرانسه قحطی شده و صداش و در نمیارن؟ نون بربری و تربچه نقلی، دلیل داره نباشه. اما ماهی دیگه از اون حکایات غریبه
    در ضمن فکر کردم مسافرت اومده و نرسیده از هیجان مریض شده

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...