۱۳۸۵ دی ۲۷, چهارشنبه

خداهم كه با عاشقييت نرو نيست





بايد كار كنم
از صبح ده‌بار با خودم گفتم: «امروز حسابي كار مي كنم» اول صبح دوش گرم، ليواني، چاي احمد عطري! بعد نگاهي از سر تكليف به كامپيوتر! خيلي در مود نزديك شدن و پشت سیستم نشستن نبودم
حالا چند تلفن جواب بدم. نزديك ظهر شد و هنوز نتونستم بنويسم! چيزي از درون آزارم ميده. چيزي كه بايد باشه ولی نيست
باز به كامپيوتر نگاه مي كنم
هنوز به وجدان درد نرسيدم. كمي پشت پنجره كوچة خوشبخت را دید زدم، حالا يك فنجان قهوه، بعد يك سيگار و دوباره نگاهي از سر تكليف به كامپيوت. پر رو تر از من سیستم که هنوز منتظر من وا بدم و پشتش بشینم. اما، من و لنگ‌اندازی؟
به هر ضرب و زوری که بود من را از رو برد و با پرچم سفید نیمه افراشته نشستم پشت می
هنوز دو خط ننوشته بودم كه باز تلفن. بعد اذان. حالا نماز. باز تلفن و من سرگردان هنوز . در سر هجوم مطلب و دستام ناتوان! باز به كامپيوتر نگاه مي كنم. داره فحش ميده
يك چيزي كمه! نمي تونم بنويسم. به همین سادگی.
حالا كي گفته اصلا من بايد کسی بشم؟ همه‌اش تقصیر این خانم‌والده مکرم بوده که از بچگی رو پیشونیم یه چیزی خونده که دیگه بی‌خیال هم نمی‌شه
دلم
عشق مي خواد، دلدارو بازي هاي كودكانة عشق
سرك كشيدن پشت پنجره به انتظار یک رسیدن، بودن. يك بغل گرم كه محكم فشارت بده و بگه :تو هستي
چه كنم؟ این‌طوری می‌شه که من و کامپیوتر درگیر می‌شیم. دکتر می‌گه« شديدا دچار كمبود ويتامين عشق شدم» باور کن. گفت شاید به آخر سال هم نکشم. انگار از بیماری‌های کشنده باشه؟
دلم عشق مي خواد. چيه خوب مگه زوره؟
هر كي مشكل منو داره دستش رو بگيره بالا و يكي به عاشق صفتاي دنيا اضافه كنه.
ما كه به خودمون نتونستيم چيزي اضافه كنيم، بذار اين دنيا از بودن ما احساس كنه، كساني هستند كه به خاطر اون به
عشق فكر مي كنند
بماند که همه بنوعی به مرض من دچار فقط یا خبر ندارن یا اسم گل یا پوچ رو گذاشتن عشق
پسرها می‌ترسن، دخترها پر رو بشن و از جذبه كم بیاد
دخترها هم براي اينكه نكنه پسره بگه: عجب پاچه ورماليده ي وقيحي!
همه دل‌ها لك زده براي، يك‌ذره جسارت گرفتن حقشون از زندگي
حالا منم چيزهايي كم دارم از جمله
اندكي نوازش و نگاهي گرم، تا بتونم بنويسم و اين بد تركيب انقدر منو چپ‌چپ نگاه نكنه
اگر اين جامعه ي ادبي از حضور يك نويسنده ي ناتمام، ناكام ماند.شك نكن كه از باب نبود عشق بود. باز پشت كامپيوتر مي شينم ساعت سه بعد از ظهر شده و حتی دو صفحه‌هم كار نكردم
واقعا كه خجالت آوره و گندش و درآوردم
ديگه امروز هم گذشت و كاره اي نشديم. اينطوري مي‌شه كه من هيچ‌وقت‌هيچ‌وقت، هيچي نشدم؛ وگرنه تقصير از استعدادم نیست

۱ نظر:

  1. kheyli bamazzeyi khale:)
    to hatta ashegh ham nabashi khoob minevisi
    too nahademoon gozashte ke donbalesh berim:p
    sakhte donbalesh raftan amma khob injooriye dige
    albatte ziyadish maraz miyare ke nemidoonam hanooz khoobe ya bad
    :(
    movazebe khaleye donbale eshgham bash:)

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...