۱۳۸۵ دی ۲۳, شنبه

کبوتر، اشرف مخلوقان


باز آسمون ابری است و من به یاد پلور و توچال افتادم و لرزیدم
جل الخالق داره راست راستی برف میاد. اونم چه برفی! اما تو آسمون آقا کبوتره با سماجت تمام گذاشته دنبال خانوم کبوتره و مخ‌ش‌رو می‌زنه؛ بلکه تواین سرمای زمستون یک بغل گرم پیدا کنه. واقعا که خوش‌بحالشون
ما که دچار؛ سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت و همچنان سر در بغل داریم، اما بغل گرم رو نداریم. به‌قول گلی« آهای کبوترها، خوش‌بحالتون »ا
اگه الان
من‌هم اون بالا بودم، از این سیب تلخ اشرف مخلوقات، خوشبخت‌تر نبودم؟ همه‌اش تو فکریم چطوری دو ریال بشه چهارصد تومن؟
حالا خداوکیلی، کبوتره اشرف مخلوقاته، یا ما؟

من و قمری‌های خونه

    یک عمر شب‌های بی‌خوابی، چشمم به پنجره اتاق بود و گوشم به بیرون از اتاق. با این‌که اهل ساعت بازی نیستم، ساعت سرخود شدم.     ساعت دو صبح ک...