کمکم دارد حوضلهمان سرمیود. حضرت جبرئیل رفتهاست بازیگوشی و ما را از یاد برده. چندی است، نه وحی و نه طرح و نه رنگی در میان نبوده و ما سخت پکر شدهایم. پس آخر ما را الاف چه کرده این، سرور عالم؟
دلمان میخواهد، اندیشهای تحریر کنیم. یا که رقصی با رنگ کنیم. اما، حتی نمیتوانیم موزیکی بشنویم. میتوان از زیبایی به تنهایی لذت برد؟ شدهایم آدم آهنی، بی حس و قواره! اگر چنین پیش برویم، چاه اندیشهمان خشک خواهد شد. رگهایمان خواهد پلاسید و در نهایت بساط مان تعطیلل است.
خداوند در تو چه موجودی پنهان کرده، ایمرد! که نه تاب تحملت هست و نه تاقت فراق. چلچلراغی است در خانه که راه میروی صدا میکند. نباشد خانه تاریک است
خبیث تر از مردها ما هستیم، که میخواهیمشان
دلمان میخواهد، اندیشهای تحریر کنیم. یا که رقصی با رنگ کنیم. اما، حتی نمیتوانیم موزیکی بشنویم. میتوان از زیبایی به تنهایی لذت برد؟ شدهایم آدم آهنی، بی حس و قواره! اگر چنین پیش برویم، چاه اندیشهمان خشک خواهد شد. رگهایمان خواهد پلاسید و در نهایت بساط مان تعطیلل است.
خداوند در تو چه موجودی پنهان کرده، ایمرد! که نه تاب تحملت هست و نه تاقت فراق. چلچلراغی است در خانه که راه میروی صدا میکند. نباشد خانه تاریک است
خبیث تر از مردها ما هستیم، که میخواهیمشان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر