۱۳۸۵ دی ۱۲, سه‌شنبه

پسر ملوك خانوم




اي روزگار !اي بيچاره من
از بچگي هي تو گوشمون خوندن دختر بايد نجيب باشه و خانومي از سر و كله اش بريزه
يه كم بزرگتر كه شدم گفتند :ا يه وقت باپسر ملوك خانم دكتر عروس بازي نكني ها
بعد راجع به مردهايي شنيدم كه تو رو ميدزدن و زنده زنده قورتت ميدن
ترس با كابوس جا عوض كرد و سنم بالاتر ميرفت . اما همچنان نبايد با پسر ملوك خانوم بازي مي كردم
وقتي به كودكستان رفتم از آقاي شفيعي مديركاخ كودك خواستند تا ترس منو از جنس ذكور بريزه و من كمي دست از وحشي
بازي بردارم
*****
آخرين باري كه مردي به خانه آمده بود من از ترس زير ميز قايم شده بودم
وقتي پروژه با موفقيت رو به رو شد من رفتم به دبستان , مسئله شكلش عوض شد
نه ديگه با پسرهاي همكلاسي اجازه داشتم بازي كنم و نه با پسر ملوك خانم
****
به راهنمايي كه رفتم همبازي هام پسرهاي مدرسه بودند و با پسر ملوك خانم هم ميشد يواشكي بعد از ظهر ها روي بام بازي كرد
قدوم مباركم به دبيرستان كه رسيد بايد در چشم كسي نگاه نمي كردم , بلند نمي خنديدم و سنگين مي بودم
براي ورود خواستگاران بعد از ديپلم از حالا برنامه ريزي كنم و راجع به پسر ملوك خانم هم فكر نكنم
شبي كه فهميدم بچه چطور درست ميشه مثل احمقها جنجال به پا كردم كه ,يعني منظورت اينه كه حضرت محمد و خديجه هم با هم آره ؟؟ استخفرالله رفتم يكراست سراغ خانم والده و گفتم : حضرت محمد و حضرت علي هم آره ؟
شتلق خوابوند تو گوشم كه به بچه اين فضولي ها نيومده
من هم مجبور شدم يك روز بعد از ظهر از پسر ملوك خانم بخوام تا برام كاملا توضيح بده
از بيست سن گذشت و من همچنان سيني چاي و شربت براي خواستگار مي بردم
از بيست و سه به بعد كه ديگه خسته شده بودم , سيني را هم نبردم و خواستگارها عادي تر شده بودن و من سختگير تر
****
ديگه پسر ملوك خانم را هم نمي خواستم و اونهم رفت با دختر مهري خانم ازدواج كرد و من
همچنان در خانه مانده بودم
به مرز سي كه رسيدم خانم والده فرمودند
حالا لازم هم نيست انقدر به همه اخم كني يه كم خوش اخلاق باش تا مردم , رم نكنند برن و ديگه پشت سرشون هم نگاه نكنند !! حالا بايد ياد مي گرفتم به آقايون خواستگار چطور بخندم ؟
خلاصه اين قوانين به قدري تغيير كرد كه من مجبور شدم وقتي نوه ملوك خانم سي ساله شده بود
به دختر كوچكم ياد آوري كنم كه هر كاري بكنه جز بازي با نوه ملوك خانم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...