۱۳۸۵ دی ۲۶, سه‌شنبه

آسمان آبی است



خوب است که ما هستیم
خوب است که دریا آرام و آسمان فیروزه‌ای‌ است
ماهی در ماهی‌تابه سرخ می‌شود و مامک می‌خواند، پرواز. در نیایش. همسفر من شکلات با شراب می‌خورد و من دریا می‌بینم و می‌نویسم. دو خانم پاستوریزه
خوب است که ما خوبیم. حتی اگر تنها باشیم
خوب است که خدا در همین نزدیکی است. خوب است که خدا مهربان است. خوب است که پریا حرصم را در میاره، ولی هست
بزودی ماهی می‌سوزد و خوب است که حال ما چنین خوب است

۳ نظر:

  1. اما من باز خرابم!!!!

    پاسخحذف
  2. مهرباني را بياموزيم
    فرصت آيينه ها در پشت در مانده است
    روشني را مي شود در خانه مهمان کرد
    مي شود در عصر آهن آشناتر شد
    سايبان از بيد مجنون ،
    - روشني از عشق
    مي شود جشني فراهم کرد
    مي شود در معني يک گل شناور شد
    مهرباني را بياموزيم
    موسم نيلوفران در پشت در مانده است
    موسم نيلوفران يعني که باران هست
    يعني يک نفر آبي است
    موسم نيلوفران يعني
    يک نفر مي آيد از آن سوي دلتنگي
    مي شود برخاست در باران
    دست در دست نجيب مهرباني
    مي شود در کوچه هاي شهر جاري شد
    مي شود با فرصت آيينه ها آميخت
    با نگاهي
    با نفس هاي نگاهي
    مي شود سرشاراز رازي بهاري شد
    دست هاي خسته اي پيچيده با حسرت
    چشم هايي مانده با ديوار روياروي
    چشمها را مي شود پرسيد
    آسمان را مي شود پاشيد
    چشمها را مي شود آموخت
    مي شود برخاست
    مي شود از چارچوب کوچک يک ميز بيرون شد
    مي شود دل را فراهم کرد
    مي شود روشنتر از اينجا و اکنون شد
    جاي من خالي است
    جاي من در عشق
    جاي من در لحظه هاي بي دريغ اولين ديدار
    جاي من در شوق تابستاني آن چشم
    جاي من در طعم لبخندي که از دريا سخن مي گفت
    جاي من در گرمي دستي که با خورشيد نسبت داشت
    جاي من خالي است
    من کجا گم کرده ام آهنگ باران را ؟!
    من کجا از مهرباني چشم پوشيدم؟!
    مي شود برگشت
    مي شود برگشت و در خود جستجويي داشت
    در کجا يک کودک دهساله در دلواپسي گم شد ؟!
    در کجا دست من و سيمان گره خوردند؟!
    مي شود برگشت
    تا دبستان راه کوتاهي است
    مي شود از رد باران رفت
    مي شود با سادگي آميخت
    مي شود کوچکتر از اينجا و اکنون شد
    مي شود کيفي فراهم کرد
    دفتري را مي شود پر کرد از آيينه و خورشيد
    در کتابي مي شود روييدن خود را تماشا کرد
    من بهار ديگري را دوست مي دارم
    جاي من خالي است
    جاي من در ميز سوم ، در کنار پنجره خالي است
    جاي من در درس نقاشي
    جاي من در جمع کوکبها
    جاي من در چشمهاي دختر خورشيد
    جاي من در لحظه هاي ناب
    جاي من در نمره هاي بيست
    جاي من در زندگي خالي است
    مي شود برگشت
    اشتياق چشم هايم را تماشا کن
    مي شود در سردي سرشاخه هاي باغ
    جشن رويش را بيفروزيم
    دوستي را مي شود پرسيد
    چشمها را مي شود آموخت
    مهرباني کودکي تنهاست
    مهرباني را بياموزيم

    پاسخحذف
  3. خوب است كه گاه فكر نمي‌كنيم...فكرمان خوب است...موفق باشي!

    پاسخحذف

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...