شب دوم سفر تلفنها قطع شد و ما دل به این گوشی ناهمراه سپردیم. از روز سوم بگم که کل ارتباط همراه رستم رود تا نوشهر دچار اختلال شد و شبهم هوا طوفانی شد. باد، خشمگین خود را به پنجرهها میکوبید و زوزه میکشید. با رفتن برق سناریوی وحشت تمام عیاری، کامل شد
نه صوت و نه نوری جریان داشت. نفسهای مان حبس و گره خورده بود. تمام خون بدن به مغزم هجوم آورده بود و گوشهام کیپ بود. صورتم همچون قلب ضربان داشت. امواج دریا خود را به شیشههای قدی میکوبید و قطرات آب موزیانه از شکاف درزها داخل میشدند
فشارهوا، قصد شکستن شیشه داشت و ما در توهم آخرزمانی اسیر. برق چندین بار قدم رنجه کرد و دلمان شاد شد. ولی نیامده میرفت. ماهم نه که نخواهیم، از لطف این محصولات هالیوود جرات نداشتیم همدیگر را تنها ب ذاریم
روز بعد آفتاب دریا را زرین کرده بود و من با چشم خوابآلود تحمل دیدن زیباییهای مقابلم را نداشتم. همه چیز سالم برجای خود بود. و ما انرژیهایمان را حرام توهمهای ذهن کردیم. از سفر هم هیچ حالیم نشد. وقتی تاریکی هست ما از عدم اطلاعات وحشت میکنیم. نه از حقیقت زمان و مکان
از کار افتادن همهچیز معنایی جز سکوت و نظارهء لحظهء اکنون نداشت.
ما کار را به تونل وحشت کشیدیم تا حالیمان شود، کار از درون مخوف است؛ نه برون
نه صوت و نه نوری جریان داشت. نفسهای مان حبس و گره خورده بود. تمام خون بدن به مغزم هجوم آورده بود و گوشهام کیپ بود. صورتم همچون قلب ضربان داشت. امواج دریا خود را به شیشههای قدی میکوبید و قطرات آب موزیانه از شکاف درزها داخل میشدند
فشارهوا، قصد شکستن شیشه داشت و ما در توهم آخرزمانی اسیر. برق چندین بار قدم رنجه کرد و دلمان شاد شد. ولی نیامده میرفت. ماهم نه که نخواهیم، از لطف این محصولات هالیوود جرات نداشتیم همدیگر را تنها ب ذاریم
روز بعد آفتاب دریا را زرین کرده بود و من با چشم خوابآلود تحمل دیدن زیباییهای مقابلم را نداشتم. همه چیز سالم برجای خود بود. و ما انرژیهایمان را حرام توهمهای ذهن کردیم. از سفر هم هیچ حالیم نشد. وقتی تاریکی هست ما از عدم اطلاعات وحشت میکنیم. نه از حقیقت زمان و مکان
از کار افتادن همهچیز معنایی جز سکوت و نظارهء لحظهء اکنون نداشت.
ما کار را به تونل وحشت کشیدیم تا حالیمان شود، کار از درون مخوف است؛ نه برون
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر